محل تبلیغات شما
موضع اهل بیت (ع) در برابر تحریفات بنی امیه




قریش و امویان در تعامل با مقدسات آشکارا و با کنایه به پیامبر و رسالت لطمه می زدند. نام مدینه منوره را از طَیِّبَه » به خبیثه » تغییر دادند و چاه زمزم را ام الخنافس » یا ام الجِعلان » (چاه سوسک ها ) نامیدند و خلیفه را از رسول خدا مهم تر دانستند، سپس دشمنی و مخالفتشان را روی حضرت علی (علیه السّلام) متمرکز ساختند و به تخریب شخصیت آن حضرت و خاندان معصوم و پاک او پرداختند، و هر کسی را که علی » نام داشت و به اسم یکی از فرزندان یا عموهای او بود یا به اسم حضرت زهرا (علیهاالسّلام) نامیده می شد، به قتل می رساندند.
همه اینها برای آن بود که این اسامی و صفات، نام ها و صفاتی اند که خدا و پیامبرش آنها را دوست می دارد و پیروان آل محمد به آنها نامیده می شوند.
امویان- از روی حسد و کینه- با این اسامی می ستیزیدند و یکی از نقشه هاشان صدمه به منزلت علمی امام باقر (علیه السّلام) بود.
ابن قتیبه دِیَنوری آورده است که:
آن گاه که زید بن علی بر هشام وارد شد، هشام به او گفت »: برادرت بقره » ( گاو ) چه کار می کند؟
زید گفت: رسول خدا او را باقر العلوم » ( شکافنده ی علم ) نامید، و تو او را بقره » ( گاو ) می نامی؟! پیامبر چه نامید و تو چه می نامی!! (1)
آری، هشام بن عبدالملک این سخن را درباره ی امام باقر (علیه السّلام) بر زبان آورد، در حالی که جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت می کند که فرمود: ای جابر، تو زنده خواهی ماند تا مردی از اولاد مرا که هم اسم من است، ببینی، او علم را می شکافد و از ژرفای آن پرده بر می دارد، آن گاه که او را دیدی، از سوی من سلامش برسان » (2) جابر امام (علیه السّلام) را ملاقات کرد و سلام پیامبر را به او رساند.
کسانی که با امامان اهل بیت (علیهم السّلام) در ارتباط بودند، این امور را می شناختند و می دانستند که سیطره ی امویان بر گُرده مسلمانان، ناشی از عملکرد عمر بود و گناه همه ی این کارها و جنایت ها به گردن اولی و دومی است. عمر، با سفارش ابوبکر قدرت را به دست گرفت و او بود که حکومت معاویه را تثبیت کرد و سلطنتش را نیرومند ساخت.
حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) از این امر خبر داد و فرمود: دیری نپاید که آیندگان، فرجام آنچه را اولی ها بنیان گذارده اند، بشناسند (3).
کلینی در کافی از کمیت بن زید اسدی روایت کرده که گفت: بر ابو جعفر (علیه السّلام) درآمدم، فرمود: والله، ای کمیت، اگر مالی نزدمان بود، به تو می دادیم، لیکن ارزاتی ات باد سخنی که پیامبر به حسان بن ثابت هدیه کرد، فرمود: ای حسان، تا در راه دفاع از مایی، روح القدس با توست.
کمیت می گوید: گفتم: از آن دو مرد ( ابوبکر و عمر ) بیاگاهانم! امام (علیه السّلام) پشتی را گرفت و آن را دولا زیر سینه نهاد و سپس فرمود:
ای کمیت، به خدا سوگند، خون حجامتی نریزد، مالی نامشروع ستانده نشود و سنگی روی سنگی نغلطد، جز اینکه [ وبال گناه آن ] بر گردن آن دوست (4).
و نیز کلینی به اسنادش از ابو عباس مکی روایت کرده است که گفت، شنیدم ابو جعفر (علیه السّلام) می فرمود:
عمر، حضرت علی (علیه السّلام) را دیدار کرد و گفت: تو این آیه را که: ( بِأَیِّكُمُ الْمَفْتُونُ ) (5) ( کدام یکی از شما دیوانه اید ) می خوانی و به من و ابوبکر، کنایه می زنی؟
امام علی (علیه السّلام) به او فرمود: آیا به آیه ای خبرت ندهم که درباره ی بنی امیه نازل شد: ( فَهَلْ عَسَیتُمْ إِنْ تَوَلَّیتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ )؛ (6) آیا در این امیدید که اگر به قدرت رسیدید، در زمین تباهی و فساد پدید آورید و با خویشاوندان قطع رابطه کنید.
عمر گفت: دروغ می بافی! بنی امیه از تو بیشتر به خویشاوندان، می رسند، لیکن تو جز دشمنی با بنی تیم » و بنی عَدی » و بنی امیه » را در سرنداری (7).
آن حضرت به سدیر فرمود:
ای ابوالفضل، درباره ی آن دو ( ابوبکر و عمر ) از چه می پرسی؟ به خدا سوگند، هیچ یک از ما درنگذشت مگر با خشم بر آن دو، و هم اکنون کسی از ما نیست مگر اینکه بر آن دو خشمگین است؛ بزرگمان بر کوچکمان نفرت از آن دو را سفارش می کند؛ چرا که دو به ما ظلم کردند، حقمان را ستاندند و سهم ما را از ما بازداشتند، و نخستین کسانی بودند که بر گرده ی ما سوار شدند.
به خدا سوگند، بلایی بر ما نازل نشد و ماجرایی علیه ما خاندان شکل نگرفت مگر اینکه آن دو، سنگ بنای آن را گذاشتند؛ لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر آن دو باد (8).
و نیز آن حضرت فرمود:
به خدا سوگند، آن دو ( ابوبکر و عمر ) اولین کسانی بودند که به حق ما- که در کتاب خدا معین است- ستم کردند، و نخستین کسانی اند که مردم را بر دوش ما سوار کردند [ و علیه ما شوراندند ] به جهت ظلمی که در حق ما اهل بیت کردند، خون های ما تا قیامت بر گردن آنهاست (9).
از بشیر نقل شده که گفت از امام باقر (علیه السّلام) درباره ی ابوبکر و عمر، پرسیدم، آن حضرت پاسخ نداد؛ بار دیگر سؤال کردن، جوابم را نداد، برای بار سوم گفتم: فدایت شوم! از آن دو مرا خبر دهید. امام (علیه السّلام) فرمود:
قطره ای از خون ما و خون هیچ یک از مسلمانان- تا روز قیامت- نمی ریزد مگر اینکه به گردن آن دوست (10).
در خبر دیگر از بشیر، آمده است که امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
شما را به خون خواهی عثمان می کشند! اگر از آن دو ( ابوبکر و عمر ) اظهار نفرت کنید، لحظه ای شما را مهلت نمی دهند (11).
از زید بن علی، درباره ی ابوبکر و عمر سؤال شد، پاسخی نداد. هنگامی که هدف تیر قرار گرفت و آن را از صورت کشید [ از جای آن خون فوران کرد ] دستش را زیر خون قرار داد تا اینکه [ خوان ها بسته سد و ] مثل جگر گشت، گفت:
کجاست آن که از ابوبکر و عمر می پرسید؟ به خدا سوگند، آن دو در این خون شریک اند! سپس آن خون بسته را به پشت سرش انداخت (12).
از نافع ثَقَفی ( که زید بن علی را درک کرد ) روایت شده که گفت: مردی از زید، درباره ی ابوبکر و عمر سؤال کرد، زید او را پاسخ نداد، پس چون تیر به او خورد، گفت:
کجاست آن شخص که از ابوبکر و عمر می پرسید؟ آن دو مرا به این روز افکندند (13).
در متن دیگری است که تیری بر پهلوی زید اصابت کرد، از او پرسیدند: چه کسی این تیر را به تو زد؟ گفت:
آن دو ( ابوبکر و عمر ) مرا تیر زدند. آن دو مرا کشتند (14).
در تاریخ ابی الفداء ( و دیگر منابع ) از محمد بن منصور نقل شده که گفت: در راه ( سفر به ) شام ما در رکاب مأمون بودیم، وی دستور داد، حلال بودن متعه ( ازدواج موقت با ن ) را ندا دهند. ابو العیناء برای اعتراض پیش مأمون آمد، دید دندان به هم می فشارد و با خشم می گوید:
مُتعَتان کانَتا عَلَی عَهد رسول الله و أَنا أَنهی عنهما! و مَن أَنتَ یا جُعَل، حتی تَنهی عما فَعَلَه رسولُ الله و أبوبکر؟!
[ مردک می گوید: ] دو متعه در دوران پیامبر حلال بود و من از آن دو نهی می کنم! ای سواه سرگین خور، تو که هستی که از آنچه رسول خدا و ابوبکر انجام می داد، باز داری؟!
ابو العَینا این سخن را شنید و خاموش ماند تا اینکه یحیی بن اکثم آمد و روایتی را از زُهری از امیرالمومنین از رسول خدا درباره ی حرکت متعه، نقل کرد (15)
گفته اند: چون مأمون این روایت را شنید، از رأی خویش بازگشت.
نگارنده، قصد ندارد با یحیی بن اکثم وارد مناقشه شود و اینکه روایتش از زُهری از امام علی (علیه السّلام) صحیح است یا نه (چنان که نمی خواهم روشن سازم که زهری کیست و زخم کهنه را بخراشم ) زیرا قول به جواز متعه، نزد اهل بیت (علیهم السّلام) جای تردید نیست و به همین جهت، آنان آماج تیرهای دشمنان قرار گرفته اند.
ابن عباس، (16) سعد بن ابی وقاص، (17) ابو موسی اشعری، () ( و دیگر صحابه ) به جواز متعه قائل بودند. بغدادی در المحبر شماری از آنان را می آورد (19).
اینکه زن صیغه ای از شوهر ارث نمی برد، از تشریع متعه باز می دارد. فرزند در این ازدواج، به پدرش ملحق است و در این ازدواج- مانند ازدواج دائم- عده هست.
اهل سنت، کسی را که متعه کند حد نمی زنند، بلکه بر اساس قاعده ادرَؤُوا الحدودَ الشُبَهات » ( حد را با شبهه دفع کنید ) به تعزیر بسنده می کنند.
همه ی اینها، بر حلال بودن متعه دلالت می کند و ضعف حکایتِ یحیی بن اکثم را می رساند و ثابت می کند که روایت زهری از امام علی (علیه السّلام) دروغ و ساختگی است.
چگونه می توان ندای مأمون را به تحریم متعه، به این آسانی، پذیرفت، در حالی که وی روند حوادث صدر اسلام را در این مسئله- به طور مشخص- می داند.
آنها این ذیل را آوردند تا در آنچه مأمون درباره ی عمر گفت ( تو کیستی ای سرگین خوار ) خدشه کنند و در سیاق همین تحریفات، عبارت مأمون را به مَن أنت یا أحول » (20) ( تو کیستی ای لوچ ) با بهره گیری از دو بیتی عمر- که در بعضی از نصوص آمده- تغییر دادند.
با اینکه- در صورت صحت این خبر- مأمون نمی خواست دوبینی را بر عمر کنایه زند، بلکه سفاهت دیدگاه وی درباره ی متعه و نابخردی اش مد نظر مأمون بود.
در هر حال، هرزه گویی و بد زبانی هایی که اولی ها بنیان نهادند، و با هر چیزی- حتی با اسامی- درافتادند، به خودشان بازگشت و وبال امر خودشان را چشیدند.
اکنون به اصل بحث باز می گردیم و می گوییم:
از چگونگی تعامل اموی ها و عایشه، با موضوع نام گذاری، سخن گفتیم و اینکه اهل بیت (علیهم السّلام) در برابر نقشه ی قریش ساکت نماندند؛ چرا که امام علی (علیه السّلام) نخستین کسی است که به تصحیح افکار دست یازید و درباره ی سوء استفاده دیگران از نام گذاری ها، ایستاد و زبانی با آنها مبارزه کرد؛ زیرا فرزندش را از روی محبت به عثمان بن مظعون عثمان » نامید ( نه به جهت علاقه به عثمان بنِ عفان ) امام (علیه السّلام) می خواست بیان دارد که نام گذاری- در وضع اولی خودش- نشانه ی محبت به کسی نیست، اگر شما محبت در آن لحاظ می کنید، من از باب محبت به عثمان بن مظعون، فرزندش را عثمان نامیدم.
سپس نصوص دیگری از سوی ائمه (علیهم السّلام) پیاپی آمد تا استحباب تسمیه به محمد و علی و حسن و حسین را، در برابر جریانی که عُمَر پدید آورد ( و از نام گذاری به محمد و دیگر انبیا باز می داشت ) تأکید کند؛ چرا که نام گذاری به اسامی آنها و تکنیه به کنیه هاشان، از بهترین نام ها و کنیه هایند مگر تسمیه به محمد به همراه کنیت به ابوالقاسم، که استثنا شده است.
از جابر، از امام باقر (علیه السّلام) در حدیثی نقل شده که از فرزند خردسالی پرسید: نامت چیست؟ گفت: محمد. پرسید: به چه کنیت یافتی؟ گفت: به علی. امام (علیه السّلام) فرمود:
از آسیب شیطان، در پناهگاه محکمی قرار گرفتی! شیطان هرگاه بشنود منادی صدا می زند: ای محمد، ای علی » مانند سرب، ذوب می شود؛ و زمانی که بشنود منادی به اسم دشمنی از دشمنان ما صدامی زند، تکانی به خود می دهد و خرامان راه می رود به خود می بالد. (21)
این حدیث، زمانی صادر شده است که نقشه ی امویان ( که هر آنچه را که به محمد و علی ارتباط داشت از میان می بردند و ارزش های جاهلی و سفیانی را نشر می دادند ) فاش شد.
از این رو، این نص بعد از آنکه امر تبلور یافت و زمانی گذشت و خط مشی اموی ها روشن شد، ارائه گردید تا به درمان موضوع بپردازد و در مقابل پروژه شوم امویان ( که می کوشید هر چیزی را که درباره ی اهل بیت است نابود کند، حتی اسامی شان را از صفحه ی روزگار برچیند ) خط مشی محمدی و علوی را بنمایاند و در فرا راه مردم بگذارد.
تکنیه به اسامی پیامبران

عملکرد اصلاح گرایانه امامان (علیهم السّلام) تنها به این کار محدود نماند، بلکه به ردّ اندیشه ای برآمدند که تکنیه به کسی را که پدر نداشت، بر نمی تافت. فراخوان عمر چنین بود؛ او با این ادعا که عیسی » پدر نداشت، با کنیه ی ابو عیسی مخالف بود و هر که آن را بر می گزید، کتک می زد.
در شرح نهج البلاغه آمده است:
عمر فرزندش عبدالله را بدان جهت که خود را ابو عیسی کنیت نهاد، کتک می زد و می گفت: وای بر تو! آیا عیسی پدر داشت؟ آیا نمی دانی عرب چه کنیتی نهند؟ ابو سَلَمه، ابو حَنظَله، ابو عُرفُطَه، ابو مُرَّه (22).
عمر از تکنیه به ابو عیسی نهی کرد در حالی که در آن زمان، دسته ای از صحابه این کنیه را داشتند.
از زید بن اسلم از پدرش روایت شده که گفت:
عمر پسرش را که ابو عیسی کنیت نهاد، کتک زد، در حالی که مغیرة بن شعبه، ابو عیسی کنیت داشت.
عمر به او گفت: آیا کنیت به ابو عبدالله تو را کفایت نمی کرد؟
عبدالله گفت: رسول خدا مرا ابو عیسی کنیت نهاد!
عمر گفت: خدا گناه گذشته و آینده ی پیامبر را آمرزید، لیکن فرجام کار ما معلوم نیست.
او همان کنیت ابوعبدالله را داشت تا مُرد (23).
چنان که عمر از تکنیه به کسی که پدر نداشت منع کرد، از تکنیه به کسی که فرزند ندارد ( مانند یحیی (علیه السّلام) ) نیز بازداشت.
از حمزة بن صُهَیب رسیده که گفت:
صهیب، ابو یحیی کنیت داشت و می گفت که او از عرب است و فراوان اطعام می کند.
عمر به او گفت: ای صُهَیب، چرا خود را به ابو یحیی کنیت نهادی در حالی که فرزندی نداری؟ چرا می گویی که از عربی و خوراک فراوان به مردم می دهی؟ این کار اسراف در مال است!
صهیب گفت: رسول خدا مرا ابو یحیی کنیت نهاد! اما سخنی که درباره ی نَسَب بر زبان آوردی [ بدان که ] من مردی از [ طائفه ی ] نمر بن قاسط، از اهلِ موصلم، لیکن در کودکی اسیر شدم و قوم و خانواده ام از من غافل ماندند. اما سخنی که درباره ی طعام گفتی [ بدان که ] رسول خدا می فرمود: بهترین شما آنان اند که [ مهمانی بدهند و ] دیگران را اطعام کنند و پاسخ سلام را بدهند.
این سخن پیامبر، مرا واداشت که از مردم [ با پهن کردن سفره و غذا دادن ] پذیرایی کنم (24).
این سؤال مطرح می شود که چگونه عمر مردم را به کنیت عرب جاهلیت فرا می خواند، در حالی که میان آنها کنیه های زشت وجود دارد و از آنها نهی شده است؟! ابو مُرَّه، کنیه ی ابلیس می باشد و حَرب ( چنان که در زاد المعاد هست ) (25) از قبیح ترین نام هاست، دیگر کنیه های جاهلی نیز چنین اند.
آیا بهتر نبود که عمر، پسرش و دیگر صحابه را نصیحت می کرد که به این کنیه ها [ فرزندان شان را ] ننامند و این کنیه ها را بر خود ننهند، نه اینکه آنان را به باد کتک بگیرد!
از زُراره روایت شده که گفت، شنیدم امام باقر (علیه السّلام) می فرمود:
مردی که کنیت ابو مُرَّه » داشت، پیش علی بن حسین می آمد، هنگامی که اجازه می خواست، می گفت: ابو مُرَّه، پشت در است!
علی بن حسین به او گفت: تو را به خدا، زمانی که در خانه ی ما آمدی، ابو مُرَّه » را بر زبان میاور (26).
[ روش درست در برخورد با اسامی، این شیوه است ] ائمه (علیهم السّلام) به این رویکرد صحیح ( که ارشادی است، نه تحکمی و زور و کتک ) فرا می خواندند؛ چرا که بر عهده ی رسول جز رساندن [ راست ها و درست ها به مردم ] نیست و امامان (علیهم السّلام) با خط مشی استوارشان، کوشیدند آنچه را که خلفا تحریف کردند ( و رأی ها و استحساناتی را که روزگار بر دامن شریعت نشاند و تباهی آفرید) تصحیح کنند.
از سعید بن خَیثَم [ خُثَیم ] از معمر بن خَیثَم روایت شده که گفت:
امام باقر (علیه السّلام) به من فرمود: چه کنیتی داری؟ گفتم: نه فرزندی دارم و نه زنی و نه کنیزی! از این رو کنیه ام را بر نگزیدم.
فرمود: چه چیز تو را از این کار بازداشت؟ گفتم: حدیثی از علی (علیه السّلام) به ما رسیده که: هر کس اهلی [ زن و فرزندی ] نداشته باشد و بر خود کنیت نهد ابو جَعر » (27) است.
فرمود: این سخن، تحریف است، از علی (علیه السّلام) نیست. ما اولادمان را در کودکی کنیت می گذاریم از بیم آنکه مبادا بعدها بر آنان لقب زشتی بچسبد (28).
از ابن ابی عُمَیر، از علی بن عطیه روایت شده که گفت:
امام صادق به عبدالملک بن اَعیَن فرمود: چگونه فرزندت را ضُرَیس » نامیدی؟ وی گفت: چطور پدرت تو را جعفر نام نهاد؟
امام (علیه السّلام) فرمود: جعفر » نام نهری است در بهشت، و ضریس » اسم شیطان می باشد (29).
امام می خواست عبدالملک بن اَعیَن را بیاگاهاند که ضُریس » نام شیطان است باید از آن پرهیخت و مردم نباید هر اسمی را که به نظرشان آشناست بچسبند، بلکه باید معنا و دلالت آن را بشناسند. اما ضُرَیس » که در خودخواهی غرق بود، از امام پرسید که: چطور تو را پدرت جعفر نامید » و بر این باور [ اشتباه ] بود که نام ضریس، مثل اسم جعفر است و تنها در آن، عَلَم بودن لحاظ می شود. از این رو امام برایش توصیح داد که جعفر » نام نهری در بهشت است.
امویان، در تلاش برای تغییر فرهنگ اسلامی، تنها نبودند. کسانی از صحابه و تابعان و همسران پیامبر آنان را یاری می رساندند، و همه شان قصد داشتند خط مشی علوی را که از مکتب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع می کرد، از ذهن ها بزدایند و سپس آنچه را سازگار با سلیقه ها و اهدافشان است، نهادینه کنند.
پیش از این، سخن مروان را به امام سجاد (علیه السّلام) آوردیم که بر امام حسین (علیه السّلام) برآشفت که چرا نام علی را بر همه ی فرزندانش نهاده است و گفت: علی و علی! پدرت چه قصدی دارد که همه ی فرزندانش را علی می نامد؟! »
امام حسین (علیه السّلام) در پاسخ این کژنگری، فرمود: وای بر ابن زرقای آشگر! اگر صد پسر برایم به دنیا آید، دوست می دارم همه را علی » بنامم.
این حاکمان، هر چند آنچه را در توان داشتند، به کار گرفتند، لیکن نتوانستند این نور تابان و درخشان را که از نور آفریدگار بزرگ، مشتق شده بود، خاموش سازند.
خط علوی به مدد اصالتِ و انتساب و استدلال های نیرومندی که داشت ( و نیز از رهگذر ملایمت، نرمی، فرو بردن خشم و بردباری در برابر آزارها و آسیب ها ) به تدریج رشد کرد و قد برافراشت.
امام علی (علیه السّلام) در روز سقیفه، 40 نفر مرد همراه نداشت تا از حق خویش دفاع کند و آنان وی را یاری رسانند! و آن گاه که خلافت به دستش آمد و خواست امور را سامان بخشد، گروهی پیمان شکستند، و دسته ای از راه حق دور شدند و بر آن حضرت ستم روا داشتند، و طایفه ای نیز از گستره ی شریعت بیرون جهیدند، لیکن با وجود همه ی این دشواری ها، راه و مکتب امام علی (علیه السّلام) به سبب انعطاف پذیری و بزرگواری آن حضرت، به تدریج رشد کرد و گسترش یافت تا آنجا که امروزه شاهدیم موضع اهل بیت (ع) در برابر تحریفات بنی امیه مسلمانان ( یا موضع اهل بیت (ع) در برابر تحریفات بنی امیه آنها ) از شیعیان حضرت علی (علیه السّلام) و پیروان اهل بیت آن حضرت اند، هر چند امام (علیه السّلام) در زمان خویش تلخ ترین حقایق را به جان خرید.
درست است که مکتب اهل بیت (علیهم السّلام) به آهستگی گام بر می داشت، لیکن خواه ناخواه، آینده از آن او می نمود؛ چرا که بر پایه ی عدل و گذشت استوار بود و این خط مشی راست و درست، همچنان روز به روز، در حال پیشروی است و پیروانش همواره فزونی می یابند تا اینکه روزگاری همه ی عالم را فرا می گیرد؛ زیرا مکتبی است که بر اساس اصول انسانی بنا شده است و همگان آن را می پذیرند.
علی بن ابی طالب (علیه السّلام) چنان است که محمد بن سلیمان او را توصیف می کند، می گوید:
ابوبکر و عمر، او را پایمال کردند و از نظرها انداختند و حرمتش را میان مردم شکستند، آن حضرت به فراموشی سپرده شد. بیشتر کسانی که ویژگی هایش را ( همان مقامات بلند و ارزنده ای را که در روزگار پیامبر داشت ) می شناختند و فضلش را در می یافتند، از میان رفتند، قومی پا به عرصه نهادند که نسبت به منزلت والای او آگاهی نداشتند و او را همسان یکی از مسلمانان می شماردند.
از فضائلی که او داشت چیزی نماند جز اینکه پسر عموی پیامبر و داماد اوست و پدر دو نوه ی پیامبر می باشد، ماورای این، همه چیز فراموش شد. کینه توزانِ قریش و منحرفان از او، چنان در برابر آن حضرت، با هم همدست شدند، که در برابر اَحدی این هماهنگی رخ نداد (30).
لیکن امام علی (علیه السّلام) و فرزندان آن حضرت، علی رغم حملاتِ آتشین گسترده و همه جانبه بر ضد آنها، اسلام را به جایگاه اصلی اش بازگرداندند و به اصلاح تباهی هایی که پدید آمده بود، پرداختند. این کارگاه با اشاره و کنایه صورت می گرفت و زمانی فقط با بیان صحیح بی آنکه با دیگران برخورد کنند، و گاه با بیم دادن از امامان باطل، و .
اهل بیت (علیهم السّلام) درگیری رویارویی با اَسامی ابوبکر و عمر و عثمان را نمی پسندیدند تا اهداف امویان تحقق نیابد و برنامه و نقشه های موذیانه شان ( که میان مسلمانان می پراکندند ) به ثمر ننشیند.
پی‌نوشت‌ها:
1- عیون الأخبار 313:1؛ اعلام الوری 494:1؛ سر السلسلة العلویة: 33؛ عمدة الطالب: 194.
2- سمط النجوم العوالی 141:4؛ تاج العروس 229:10؛ بنگرید به، تاریخ دمشق 275:54؛ المعجم الأوسط 14:6؛ مجمع اوائد 22:10؛ اصول کافی 304:1، حدیث 4.
3- جواهر المطالب 168:1.
4- روضة کافی 102:8، حدیث 75.
5- سوره قلم (68) آیه ی 6. امام علی (علیه السّلام) این کنایه را بدان جهت به آن دو نفر می زد که جنون را به پیامبر نسبت می دادند (چنان که در شأن نزول آیه هست).
6- سوره ی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) (27) آیه 22.
7- روضه ی کافی 103:8، حدیث 76.
8- روضه ی کافی 245:8، حدیث 340؛ بحار الأنوار 269:30، حدیث 138.
9- تهذیب الأحکام 145:4، حدیث 405.
10- بحار الأنوار 281:30.
11- بحار الأنوار 282:30- 283.
12- بحار الأنوار 385:30.
13- همان.
14- بحار الأنوار 264:82.
15- تاریخ ابی الفداء 353:1؛ وفیات الأعیان 150:6؛ مرآة الجنان 137:2؛ الشعور بالعور ( صفدی ): 239؛ نیز برای آگاهی بر ادعاهای ابن اکثم، بنگرید به، الفصول المختاره: 158-162، مناظرة شیخ مفید با شیخی از اسماعیلیه.
16- المغنی 136:7؛ المبدع 87:7.
17- مسند احمد 1:1، حدیث 1568؛ مسند اَبی عوانه 344:2، حدیث 3368؛ نیز بنگرید به، صحیح مسلم 898:2.
- صحیح مسلم 896:2، حدیث 1222؛ سنن ابن ماجه 992:2، حدیث 2979؛ سنن نسائی 3:5، حدیث 2735. 15.
19- المخبر: 289، خالد بن عبدالله، زید بن ثابت، سلمة بن اکوع، عمران بن حُصَین، عبدالله بن عباس، افرادی از اصحاب پیامبرند که متعه را جایز می شمردند.
20- تاریخ بغداد 199:14؛ تاریخ دمشق 71:64؛ المنتظم 315:11؛ طبقات الحنابله 413:1.
21- فروع کافی 20:6، حدیث 12؛ وسائل الشیعه 393:21، حدیث 3؛ مرآة العقول 35:21، حدیث 12.
22- شرح نهج البلاغه 343:6 ( و جلد 13، ص 44 و جلد 19، ص 368 ).
23- سنن ابی داود 291:4، حدیث 4693؛ الأحادیث المختاره 179:1، حدیث 86.
24- مسند احمد 16:6، حدیث 23971؛ مجمع اوائد 16:5؛ الإستیعاب 73:2.
25- زاد المعاد 334:2 و 341. در این مأخذ آمده است که زشت ترین نام ها حرب » و مُرَّه » بود و بر همین قیاس است حنظلة » و حزن » و نام های شبیه آن دو.
26- فروع کافی 21:6، حدیث 17؛ وسائل الشیعه 399:21، حدیث 1. در روایت دیگری از امام باقر (علیه السّلام) روایت شده که بر منبر فرمود: بدترین نام ها، ضرار است و مُرَّه و حرب و ظالم ( الخصال: 250، حدیث 1؛ وسائل الشیعه 399:21، حدیث 5 ).
27- جَعر: مدفوعی است که در [ اطراف ] مقعد خشک می شود یا خشک از آن بیرون می آید.
28- فروع کافی 19:6، حدیث 11؛ مرآة العقول 35:21؛ تهذیب الأحکام 438:7، حدیث 14، وسائل الشیعه 397:21، حدیث 1.
29- رجال کشی 412:1، حدیث 302؛ وسائل الشیعه 399:21، حدیث 6.
30- شرح نهج البلاغه 28:9.

منبع مقاله:
شهرستانی، سیدعلی؛ (1390)، نام خلفا بر فرزندان امامان (علیهم السّلام) ( بن مایه ها، پیراهه ها )، ترجمه: سید هادی حسینی، قم: انتشارات دلیل ما، چاپ اول

aas

زبان سرخ سر سبز می دهد برباد

بیانات فرمانده معظم کل قوا در دانشگاه امام حسین ۱۳۹۴

ولایت فقیه و شبهات عصمت و حکومت معنوی

السّلام ,علیه ,ی ,» ,بن , ,علیه السّلام ,را به ,آن دو ,علی علیه ,را که ,علیه السّلام فرمود ,امامان علیهم السّلام ,ائمه علیهم السّلام

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

brochinmumli خدمات كامپیوتری كاظمیان هدف تی وی وام نیکو phunctimaho زد گیم riatrathnimemb اجاره ویلا وسوییت درلاهیجان-09115964654-09111432107 دفتراسنادرسمی 124 شوشتر استان خوزستان به سردفتری جعفرزلقی phaitrocenin