محل تبلیغات شما

پایگاه اطلاع رسانی ظهور




زمینه پیدایش
در بعضی از کتب هندوان مسطور است که شبی ی استاد، به هر طرفی می‌تاخت و به هر جانب گذر می‌کرد. در اثنای راه، گذر او بر کارگاه دیبابافی افتاد که جامه لطیف و زیبا می‌بافت و انواع تکلّف در آن به کار می‌برد و اصناف نقش‌های بدیع و صورت‌های دلفریب در آن پدید آورده و نزدیک آمده بود که آن جامه را تمام کند و از کارگاه فرو گیرد. با خود گفت: موجود را از دست نباید داد و بافته‌ها را رها نباید کرد. صواب آن است که ساعتی اینجا مقام کنم، چندان که مرد دیباباف این جامه از کار فروگیرد و بخسبد، من فرصت به غنیمت دارم و جامه را از وی ببرم. پس به حیلتی که توانست در اندرون کارگاه او آمد و در گوشه‌ای مختفی بنشست. مرد استاد دید دیباباف هر تاری که درپیوستی گفتی: ای زبان به تو استعاذت می‌کنم و از تو استعانت می‌طلبم که دست از من برداری و سر مرا در تن نگاه داری.» همه شب با زبان در این مناجات بود و منتظر آنکه مگر جامه ببرد. مرد همه شب در این حالت و مقالت به سر برد چندان که دیبا را تمام کرد و از کارگاه فرو گرفت و آن را نیکو درپیچید و از آن پرداخته شد. طلایع صبح صادق از جانب مشرق رسیده بود و عالم ظلمانی نورانی گشت. از خانه بیرون آمد و بر سر کوی منتظر بنشست. چندان که مرد از عبادت معهود خود بپرداخت جامه برداشت و عزم سرای رای کرد. عقب او می‌رفت تا معلوم کند که تیغ زبان به او چه گوهر ظاهر خواهد کرد. چون به درگاه رای رفت و رای به بارگاه آمد و در صفّه‌ بار بنشست و پرده برداشتند. استاد دیباباف پیش تخت رفت و جامه عرضه داشت. چندان که جامه را از تقارب آن نقوش بدیع تحسین‌ها کردند. پس رای از او سؤال کرد که این جامه سخت خوب پرداخته‌ای، اکنون بگوی که این جامه را به چه کار آید.» آن مرد گفت: بفرمای تا این جامه را در جامه‌خانه نهند تا روزی که تو را وفات رسد، این جامه بر صندوق تو اندازند.» رای از این سخن برنجید و بفرمود تا آن جامه را بسوزانند و آن مرد را به ت‌گاه برند و زبان او از پس قفا بکشند. مرد آنجا ایستاده بود و آن احوال را مشاهده می‌کرد. چون حکم رای بشنید بخندید. رای را نظر بر خنده او افتاد. او را در پیش خود خواند و از سبب خنده او پرسید. مرد گفت: اگر مرا به گناه ناکرده عقوبت نفرمایی و به مجرد قصد و عزم بر ارتکاب جنایت مؤاخذه نکنی، صورت حال آن مرد در خدمت رای تقریر کنم.» رای او را ایمن گردانید. مرد حال استعاذت او از زبان زیانکار خویش در خدمت رای باز گفت. رای چون آن حکایت شنید گفت: بیچاره تقصیر نکرده است، اما شفاعت او به نزدیک زبان مقبول نیفتاده است.» پس رقم عفو بر جریده جریمه او کشید و او را بفرمود تا قفل سکوت بر دهن نهد، چه، کسی بر زبان خود اعتماد ندارد او را هیچ پیرایه به از خاموشی نیست.(1)
پیامها
1. انسان قبل از حرف زدن باید در گفته‌های خود اندیشه کند.
2. چه بسیار مصیبت‌ها و مشکلات که زیر سر زبان است.
موارد کاربرد: 1. در یادآوری خطر جنباندن زبان به بیهودگی، نیشدار گویی، به زبان پا در کفش این و آن کردن، به کار می‌رود. 2. به افراد بدزبان و فحّاش گویند که اختیار زبان خود را ندارند و هر آن سخن زشت و بر باد دهنده‌ای که بر زبان آید می‌گویند: با زبان به جای دوستی دشمنی ایجاد می‌نمایند و روابط بر هم می‌زنند و خود نیز در زندگی گرفتار آفت‌های زبان هستند.(2)
ضرب المثل های هم مضمون
ـ آدمی از زبان خود به بلاست.
ـ بسا سر، کز زبان زیر زمین رفت.
ـ بلای آدمی آمد زبانش.
ـ درِ فتنه بستن، دهان بستن است.
ـ در قفس از چیست بلبل؟ از زبان خویشتن.
ـ زبان، بسیار سر بر باد داده است.
ـ عالمی را یک سخن ویران کند.
ـ فتنه‌ها در عالم از تیغ زبان پیدا شود.
ـ لب که بی جا باز شد، در دام افتد آدمی.(2)
اشعار هم مضمون
بس سر، که فتاده زبان است * با یک نقطه، زبان زیان است (ایرج میرزا)
چه گردد زبان بر بدی کامکار * چه در آستین داشتن گرزه مار (اسدی)
یک ته سیگار، آتش می‌زند * عالمی را، گر کنی غفلت دمی ای زبان! تو بس زیانی مر مرا * چون تویی گویا، چه گویم مر تو را ای زبان! هم آتشی، هم خرمنی * چند از این آتش در این خرمن زنی (مولوی)(3)
ریشه های قرآنی حدیثی
رسول خدا(صلی الله علیه وآله): بَلاءُ الاِنسانِ مِنَ اللِّسانِ؛ بلای آدمی از زبان او است».(4)
امام علی(علیه السلام): کَم مِن اِنسانٍ اَهلَکَهُ لِسانٌ؛ بسا انسانی که زبانی نابودش کرد».(5)
لغات
دیباباف: بافنده نوعی پارچه ابریشمی.
تکلّف: زحمت، سختی.
صواب: درست.
جامه: لباس.
بخسبد: بخوابد.
اندرون: داخل.
مختفی: مخفیّ.
مقالت: گفت‌وگو.
طلایع: طلیعه‌ها.
معهود: ذکر شده.
استعاذت: پناه بردن.
رای: عقل، اندیشه.
صفّه: ایوان، جای سایه‌دار.
تقارب: نزدیکی.
بدیع: تازه.
قفا: گردن.
جریده: صحیفه.
فتاده: افتاده.
کامکار: موفق.
گرزه: مار بزرگ، نوعی از مار که سر بزرگ دارد.
پی‌نوشت‌ها:
پی نوشتها:
1. حسن ذوالفقاری، داستان‌های امثال، تهران، مازیار، چ 2، 1385، ص 558.
2. فرج الله شریفی، گزیده و شرح امثال و حکم، تهران، هیرمند، چ 2، ص 1381، ج 1، ص 395.
3. غلامرضا حیدری ابهری، حکمت‌نامه پارسیان، قم، نشر جمال، چ 1، 1385، ص 391.
4. همان.
5. علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث، چ 3، 1403 هـ.ق، ج 71، ص 286.
6. تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، تحقیق: جلال الدین محدث، تهران، دانشگاه تهران، چ 3، 1360، ح 6929.

منبع مقاله: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما

سایت منبع: راسخون




[http://www.aparat.com/v/OpLke]








فیلم گزیده ی بیانات فرمانده معظم کل قوا ، حضرت امام ای ، در دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین ۱۳۹۴ در آستانه ی روز پاسدار و همچنین سوم خرداد سالروز عملیات غرورآفرین بیت المقدس و فتح خرمشهر،صبح امروز (چهارشنبه) مراسم دانش آموختگی دانشجویان افسری و تربیت پاسداری دانشگاه امام حسین علیه السلام با حضور حضرت آیت الله ای برگزار شد. "من اجاز

ولایت فقیه و شبهات عصمت و حکومت معنوی
شبهه‌ی اول: عدم تفکیک عصمت از ولایت
برخی پنداشته اند که اگر ولایت در ولی فقیه، استمرار همان ولایت نبی و امام باشد (ولایت کلامی و نه صرفاً فقهی) باید شخصِ واجد این ولایت از ملکه‌ی عصمت هم برخوردار باشد چون ولایتی که در عقاید و کلام برای نبی و امام ثابت است از ویژگی عصمت برخوردار است، پس ولی فقیه هم باید عصمت داشته باشد و چون فقیه عصمت ندارد پس راهی برای اثبات ولایتش هم نیست. (1)
شبهه‌ی دوم: حکومت دینی ولایت بر دل ها

برخی پنداشته اند که چون انبیاء و امامان افزون بر ولایت و حکومت بر تن و جسم مردمان، بر دل و جان آنان نیز حکومت و فرمان روایی داشته اند، اما ولی فقیه تنها بر تن و جسم مردمان حکومت می کند پس ولایت فقها، همان ولایت انبیاء و امامان نیست، چون فقه در نهایت حکومت دنیایی اعتباری می آورد نه حکومت معنوی و حقیقی در حالی که حکومت دینی حکومت بر دل ها است. (2)

منشاء این دو شبهه غفلت از اقسام و مراتب ولایت است، برخی از مراحل و مراتب ولایت که برای فقیه ثابت است مستم عصمت و یا حکومت معنوی نیست توضیح کامل مطلب طی بازخوانی ولایت تکوینی و تشریعی روشن می شود.
ولایت تکوینی

یعنی تصرف در تکوین و واقعیت هستی، سرپرستی موجودات جهان و عالم خارج و تصرف عینی در آنها در ولایت تکوینی میان ولیّ و مولی علیه رابطه حقیقی و نه اعتباری و قراردادی برقرار است بازگشت ولایت تکوینی به رابطه علت و معلول است و انفکاک ناپذیر است، هر علتی ولّی و سرپرست معلول خویش است ولایت تکوینی بر دو قسم است یکی مطلق و مستقل و بالذات که مال خدا است و یکی محدود و غیر مستقل و به اذن خدا که دارای مراتبی است مرحله ی نازل آن، مانند ولایت نفی و واقعیت هستی بر قوای درونی خویش. نفس بر اعضا و جوارح ولایت دارد و تمامی اعضا از نفس فرمان می برند و مرتبه عالی آن مانند ولایت تکوینی اولیاء یعنی، رام بودن موجودات در برابر اراده پیامبر (ص) و ائمه (ع) یعنی داشتن یک نوع، نفوذ غیبی بر جهان و انسان ها، که نشانگر اقتدار نفس انبیاء و امامان (ع) بر تصرف در ماده کاینات است، ولایت تکوینی امام در محدوده راهنمایی انسان ها یعنی با تصرف در ضمیر و جان انسان ها به هدایت و رهبری و سرپرستی آنان بپردازد.
پیامبر (ص) و امامان (ع) با داشتن ولایت تکوینی، در خلقت، واقعیت و جسم و جان انسان ها - هنگام نیاز- تصرف می کنند و به انجام وظیفه هدایت می پردازند تمام این کار آیی ها به خاطر قرابت ولی خدا به خداوند است. (3)
ولایت تشریعی

ولایت تشریعی دو کاربرد دارد.
الف. ولایت تشریعی یعنی ولایت و حق جعل و صدور قانون و تشریع برای انسان ها که نتیجه اش همان دین و شریعت می شود و بنابراین توحیدی امامیه و به حکم توحید در تشریع مقنن و مشرّع تنها و تنها خدا است. (4) هیچ نبیّ و امامی ولایت تشریعی به این معنی را ندارد.
ب. ولایت تشریعی یعنی با استفاده از دستورات و قوانین به هدایت و رهبری پرداختن این نوع ولایت بالذات و مستقل از آن خدا و بالاذن و در طول برای انبیاء و امامان (ع) نیز ثابت است.
یعنی پیامبر (ص) و امام (ع) با استفاده از دستورات دینی و شریعت و در دست گرفتن اداره جامعه به هدایت و ارشاد و رهبری انسان ها بپردازد، یعنی با در دست داشتن قوانین و شریعت آسمانی به انجام وظیفه هدایت و رهبری امت می پردازند. ولایت تشریعی در این کاربرد در مقابل ولایت تکوینی است.
داشتن ولایت تشریعی پیامبر (ص) و امامان (ع) رهآورد و پیامد همان داشتن ولایت تکوینی است یعنی لازمه اقتدار تصرف در تکوین و واقعیت اشیاء، مصحح ولایت تشریعی ( رهبری ی و اجتماعی) است. ولایت الهی در حقیقت از آن پیامبران عظام و ائمه معصومین است و آن ها کسانی هستند که به مفاد برخی از روایات خداوند آنان را به آموزش اصول علمی و عملی برای ت و هدایت تربیت کرده است. (5) امام صادق (ع) می فرماید: ان الله عزو جل ادّب نبیّه فأحسن أدبه فلمّا أکمل له الادب قال انک لعلی خلق عظیم» ثم فوض الیه امرالدین و الامامه لیسوس عباده. »(6)
ولایت تکوینی و تشریعی در سخن اهل فن

میرزای نائینی ضمن توضیح دو قسم ولایت ( تکوینی و تشریعی)، هر دو قسم را [بالعرض و به اذن خدا] برای ائمه (ع) ثابت می داند؛ مرتبه نخست این ولایت، ولایت تکوینی است که عبارت است از، رام بودن موجودات در برابر اراده، خواست ائمه (ع) به حول و قوه الهی چنان که در زیارت حضرت حجت (ع) آمده است که چیزی از ما نیست، جز آن که شما سبب آن هستید ( ما مناشی الا و انتم له السبب». مرتبه دیگر این ولایت، ولایت تشریعی است. (7)
آیت الله میلانی در این باره می نویسد: یک قسم از ولایت تکوینیه مجرای فیض بودن به کائنات فی الجمله است که عموم انبیاء و اوصیاء داشته اند.
قسم دیگر عبارت است از ولایت کلیه تکوینیه که مجرای فیض بودن است نسبت به جمیع عالم امکان، که در حق پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) ثابت شده است. (8)
استاد مطهری می نویسد: نظریه ولایت تکوینی از یک طرف مربوط است به استعدادهای نهفته در این موجودی که به نام انسان در روی زمین پدید آمده است و کمالاتی که این موجود شگفت بالقوه دارد و قابل به فعلیت رسیدن است. و از طرف دیگر مربوط است به رابطه این موجود با خدا مقصود از ولایت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت، به مقام قرب الهی نایل می گردد، و اثر وصول به مقام قرب - البته در مراحل عالی آن - این است که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است، در وی متمرکز می شود و با داشتن آن معنویت، قافله سالار معنویت، مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان می شود. زمین هیچ گاه از ولی که حامل چنین معنویتی باشد و به عبارت دیگر از انسان کامل خالی نیست. (9)
از نظر شیعه، در هر زمان یک انسان کامل وجود دارد که نفوذ غیبی بر جهان و انسان دارد، و ناظر بر ارواح و نفوس و قلوب و دارای نوعی تسلط تکوینی بر جهان و انسان است و همچنان که گفته اند: آیه کریمه النبی اولی بالمومنین من انفسهم» ناظر بر این معنا از ولایت نیز بوده باشد. (10)
ولایت تکوینی اولیاء الهی برگرفته از ولایت مطلقه خداوند و به اذن او است، این اذن الله، اذن قولی نیست، بلکه اذن تکوینی منشعب از ولایت کلیه مطلقه الهیه است إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِی وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِی» (11)
این ولایت که اقتدار نفس بر تصرف در ماده کاینات است ولایت تکوینی است. (12)
نوع ولایت در ولی فقیه

حال که واژه، اصطلاح و اقسام ولایت روشن شد، پرسش این است که ولایت نیابتی فقهاء کدام مرتبه و کدام قسم از ولایت معصوم (ع) است.
پاسخ این است که؛ اصولاً پیامبر (ص) و امامان (ع) به خاطر وظایف و رسالت هایی که داشتند، نیازمند مراتب بالا و هر دو قسم ولایت تکوینی و تشریعی بودند، برای انجام معجزه و کرامت، ابلاغ نهایی و تشریح معصومانه دین، حفظ دین از خطر انحراف، ارشاد و دستگیری مستعدان، مبارزه با گمراهی گمراه کنندگان و. . بدون داشتن مراتب بالای ولایت و ولایت تکوینی و تشریعی امکان ندارد.
اما ولی فقیه در تمام شئونات و وظایف نیابت امام معصوم (ع) را عهده دار نیست و اصولاً نیابت در جمیع شئون نه ممکن است، نه مطلوب و نه لازم. (13 )
در سایه خاتمیت شأن دریافت وابلاغ وحی و آمدن دین و نبی و رسول جدید به پایان رسیده است، پس ولایت تصرف جهت انجام معجزات لازم نیست، بدنبال غیبت کبری که محصول کوتاهی مردمان در یاری دهی امام معصوم (ع)، آزمایش الهی و سرّ الهی بود، ولایت تصرف برای انجام کرامات و اثبات مقام امامت نیز پایان یافته است، ولایت تصرف و تکوینی جهت ایصال فیوضات الهی و تدبیر نامحسوس جوامع توسط امام معصوم (ع) نیاز به نیابت ندارد چون خود امام (ع) وجود و حضور دارد هر چند از ما یا ما از او غایب هستیم، پس نیابت ولی فقیه تنها در شئوناتی است که مستم حضور مباشری و فیزیکی امام معصوم (ع) باشد، مانند: تدبیر و سرپرستی ملموس جامعه و تشکیل حکومت دینی و.
و نیابت در این شئونات نیازمند داشتن ولایت تکوینی و مراتب عالیه آن نیست بنابراین ولی فقیه در داشتن ولایت تشریعی نایب معصوم (ع) است مانند: مرجعیت دینی برای توده های مردم ( افتاء)، مرجعیت قضایی و دادرسی، مرجعیت ی و رهبری و حکومت دینی.
امام خمینی در این زمینه می فرماید: وقتی می گوییم ولایتی را که رسول اکرم (ص) داشتند بعد از غیبت، فقیه عادل دارد، برای هیچ کس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه و رسول اکرم (ص) است؛ زیرا این جا صحبت از مقام نیست، بلکه صحبت از وظیفه است. ولایت، یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع. (14)
محقق کرکی نیز با توجه به همین امر گوش زد می کند که فقیه در اموری که نیابت بردار است نیابت دارد نه جمیع شئونات.
فقهای شیعه بر این مطلب اتفاق دارند که فقیه عادل صاحب صلاحیت فتوا که اصطلاحاً مجتهد نامیده می شود، از جانب امامان در زمان غیبت در همه اموری که نیابت بردار است، نایب امام می باشد. (15)
از سخنان بالا پاسخ یک پرسش نیز روشن شد و آن این که؛ اگر ولایت فقیه استمرار راه انبیاء و امامان (ع) است باید نصب و معرفی و شخص ولی فقیه - و نه صرفاً شخصیت آن - مانند نبی و امام به عهده خدا باشد.
و پاسخ اجمالی این است که؛ پیامبر (ص) و امام (ع) به خاطر دایره و حیطه وظایف شان از مرتبه عالی ولایت شامل تصرفاتی تکوینی و علم برتر و خطا ناپذیر و عصمت برخوردارند و فهم و تشخیص این امور تنها به عهده خداوند است، اما فقاهت شناسی و عدالت یابی که دو وصف مهم ولی فقیه است در توان بشر و کارشناسان خبره دینی است که در نظام جمهوری اسلامی ایران به عهده ی فقیهان شورای خبرگان رهبری گذاشته شده است.
در یک نگاه کلامی، نوع ولایت در ولی فقیه این گونه جمع بندی می شود:
بعثت انبیاء و نصب و معرفی امامان (ع) و نصب وم عرفی نایب خاص یا عام پس از امام (ع) از لحاظ کلام، مبتنی بر یک سلسله نیازهای ملکی و ملکوتی انسان ها است که خدای حکیم به آنها پاسخ می دهد و ضرورت نبی و امام و جانشین آنان را تثبیت می کند.
اعم این نیازها دریافت و ابلاغ وحی است که به واسطه انبیاء تأمین می شود؛ تفسیر و تبیین معصومانه وحی، ارشاد و هدایت مستعدان، تشکیل حکومت دینی و. از دیگر نیازهای بشری است که به واسطه انبیاء و امامان (ع) تأمین می شود و پاسخ گویی به پرسش های امت، تصدی امور دینی، سرپرستی حکومت اسلامی و. از دیگر نیازهای بشری است که به واسطه فقها، جامع الشرایط قابل تأمین است.
از نگاه کلامی هر یک از شئونات و وظایف بالا، متقاضی وجود برخی صفات عالی برای صاحب آن شئونات است مانند علم برتر و عصمت و. برای انبیاء و امامان (ع) که وظیفه دریافت و ابلاغ و تفسیر معصومانه دین را دارند، و عدالت و علم برای فقیهان که در برخی از امور نایب انبیاء و امامان (ع) هستند.
از نظر کلام هر چند وجود نایب و جانشین برای نبی و امام (ع) لازم و ضروری است ولی داشتن تمام صفات نبی و امام (ع) برای نایب او نیازی نیست ( علم برتر و عصمت)
از این جمع بندی معلوم می شود که ولایت نبی و امام (ع) با ولایت ولی فقیه متفاوت است و درعین حال ضرورت بعثت، نصب امامت و معرفی ولی فقیه هر سه از زیر مجموعه مباحث کلام اند و کلامی بودن همه، تساوی در شئونات و مقامات را به دنبال ندارد. (16)
و نیز از این جمع بندی و بحث مشروح ولایت معلوم شد که؛ ولایت به معنی حکومت بر دل ها، تصرف دل ها و ارشاد معنوی از طریق تصرف دل ها، لازمه حتمی منصب ولی فقیه نیست بلکه این مراحل ولایت لازمه مقامات معنوی اولیای الهی همچون انبیاء و امامان (ع) است و چه بسا برای نبی و امام (ع) داشتن این مراتب ولایت لازم باشد، اما برای ولی فقیه برحسب کارکرد او، وجود این مراحل ضروری نیست هر چند ممکن است فقیهانی در اثر سیر و سلوک و زهد و تقوای عالی به برخی از این مراحل دست رسی پیدا کنند. (17)
نوع ولایت در بحث ولایت فقیه با اصطلاح ولایت» در عرفان و فلسفه نیز اندک فرقی دارد، مراد عرفا و فلاسفه از ولایت، همان ولایت و سلطه ی انسان کامل است که از آن به الولایه الکلیه الالهیه. » تعبیر می کنند، امام خمینی در این زمینه می فرماید:
لیس المراد بالولایه هی الولایه الکلیه اللهیه التی دارت فی لسان العرفاء و بعض الفلاسفه، بل المراد هی الولایه الجعلیه الاعتباریه کالسلطنه العرفیه و سائر المناصب العقلائیه. ()
پی‌نوشت‌ها:
1. . آیا می تواند مراد از آن [ولایت فقیه] ولایت کلامی باشد؟ در این صورت با شرط غیر قابل تفکیک ولایت کلامی یعنی عصمت چه باید کرد؟ کدیور، حکومت ولایی، 42.
2. فقه اسباب حکومت دنیوی بر بدن ها است اما ولایت معنوی بر دل ها نمی آورد و به سخن فقیهانه و حکیمانه غزالی، دل از ولایت فقیه خارج است و کار دین، کار دل است نه کار تن های بی دل، سروش، مدارا و مدیریت، 8 تا 9.
3. ر. ک: جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت، ص 123.
4. ر. ک: سبحانی، الالاهیات، ج 2، ص 81؛ جودی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت، ص 124.
5. جوادی آملی، ولایت فقیه رهبری در اسلام، ص 122.
6. کلینی، اصول کافی، کتاب الحجه، باب التفویض الی رسول الله، حدیث 4.
7. نائینی غروی، المکاسب والبیع، 2/ 332: فاعلم ان لولایتهم مرتبتین؛ احدهما الولایه التکوینیه التی هی عباره عن تسخیر المات تحت ارادتهم و مشیتهم بحول الله و قوته کما ورد فی زیاره الحجه ارواحنا فداه بانه ما منا شیء الا و انتم له سبب و ذلک لهم (ع) مظاهر اسمائه و صفاته تعالی فی فعلهم فعله و قولهم قوله و هذه المرتبه من الولایه مختصه بهم و لیست قابله للاعطاء الی غیر هم لها من مقتضیات ذواتهم النورانیه و نفوس المقدسه التی لاتبلغ الی دون مرتبتها مبلغ و ثانیتهما الولایه التشریعیه. ولا اشکال عندنا فی ثبوت کلتا المرتبتین من الولایه للنبی (ص) و للاوصیاء من عتره (ع) و یدل علیه الادله الاربعه.
8. میلانی، صد و ده پرسش، 161 - 159.
9. مطهری، ولاء ها و ولایت ها ( مجموعه آثار، 3/ 285.
10. همان، ص 286.
11. مائده / 110.
12. حسن زاده، یازده رساله، 173.
13. امام خمینی، به خوبی به تفکیک شئونات و ولایت قابل انتقال و غیر قابل انتقال اشاره دارد: اجرای تمام قوانین مربوط به حکومت به عهده ی فقهاء است، تحریر الوسیله، 2/ 322؛ کلیه اختیاراتی که امام (ع) دارد فقیه نیز دارد مگر دلیل شرعی اقامه شود مبنی بر آنکه فلان اختیار و حق ولایت امام (ع) به جهت حکومت ظاهری او نیست بلکه به شخص امام مربوط می شود که به سبب مقام معنوی او به وی اختصاص یافته است، کتاب البیع، ج 2، ص 77.
14. امام خمینی، ولایت فقیه، 40.
15. محقق کرکی، رسائل، 1/ 142.
16. از این بحث بطلان یک پندار آشکار می شود که برخی گفته اند: اجمال پاسخ این است که ولایت دارای مراتبی است که برخی مراتب آن مستم عصمت و علم برتر نیست و ولی فقیه حائز همین مرتبه از ولایت است.
17. از این بیان، سستی یک توهم یا مغالطه آشکار می شود که برخی میان حکومت دینی فقهی با حکومت بر دل ها و تصرفات معنوی خلط بحث کرده اند و چنین پنداشته اند، فقه اسباب حکومت دنیوی بر بدن ها است اما ولایت معنوی بر دل ها نمی آورد و به سخن فقیهانه و حکیمانه غزالی، دل از ولایت خارج است و کار دین، کار دل است نه کار تن های بی دل، سروش، مدارا و مدیریت، 8 تا 9.
. امام خمینی، کتاب البیع، 77.
اجمال پاسخ این است که اولاً کسی ادعا نکرده ولی فقیه و حکومت دینی فقاهت، حتماً بر همه دل ها حکومت کند، هر چند بر دل های مستعد حکومت فقیه امر سهل است و از همین روی مردان به حکومت چنین حاکمی تن می دهند. ثانیاً از کی تا حالا سخن غزالی حجت مسلم شده است که حکومت دینی را به حکومت بر دل ها تفسیر کند، آیا حکومت رسول خدا (ص) تنها همین بوده و احکام جهاد، دفاع، معاش و. . در میان نبود؟!

منبع: لطیفی، رحیم، (1389)، مهدویت، حکومت دینی و دموکراسی، قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) مرکز تخصصی مهدویت، چاپ دوم (1390).


بار کج به منزل نمی‌رسد


زمینه پیدایش
.
یکی از شاهزادگانی که به سعدی شیرازی ارادت داشت، محرمانه از شاهزاده خانم خویش به وی شکایت کرد که همه ساله برای من سه قلوی دختر می‌آورد و از او علاج خواست. سعدی راه‌حلی نشان داد که شاهزاده خانم را سخت برآشفته ساخت و فرمان داد او را از شهر اخراج کنند. شیخ بار سفر بست و زاد و توشه سفر را در یکتای خورجین و تای دیگر را خالی گذاشت. آن‌گاه خورجین را روی الاغ انداخت، ولی از هر طرف که خورجین را می‌انداخت، آن طرفی که پر بود، سنگینی می‌کرد و به زمین می‌افتاد. شاهزاده خانم که از پنجره قصر این ماجرا را می‌نگریست، به سعدی بانگ زد و گفت: بار کج به منزل نمی‌رسد. چرا وسایلت را مساوی در هر دو طرف خورجین نمی‌گذاری تا تعادل برقرار شود و بارت به زمین نیفتد؟ سعدی گفت: از ترس شما؛ زیرا من هم جز آنچه شما گفته‌اید، نگفتم ولی شما امر کردی مرا از شهر بیرون کنند.(1)
پیامها

ناراستی و حقه‌بازی عاقبت خوبی ندارد.
اگر خواهان به سرانجام رسیدن کارها و موفقیت در برنامه‌هایت هستی، راست‌گو و راست‌کردار باش.
نظام آفرینش براساس عدل و راستی بنا شده است و هرگونه کژی و ناراستی بی‌نتیجه و نابود خواهد بود.
کاربرد: در تشویق به راستی و درست‌کاری و در نکوهش و متوجه کردن افرادی که به بیراهه می‌روند به کار می‌رود.
ضرب المثل های هم مضمون

از راه برو، بیراه نرو.
هر چند که راهت دورتره.
از کجی و کج‌روی اندیشه کن.
اگر راستی، کارت آراستی.
بِهْ از راستی در جهان کاری نیست.
تا مار راست نشود، به سوراخ نمی‌رود.
جهان از پی راستی شد به پای.
راه راست، گم شدن ندارد.
سر ناراستی‌ها راستی است.
راستی شغل نیک‌بختان است.
کج منه پا وگرنه می‌لغزی.
هیچ تقلبی بهتر از راستی نیست.
به گیتی بِهْ از راستی پیشه نیست.
تیر اگر راست شود، بر هدف است.
خواهی که رستگار شوی، راستکار باش.
راست شو تا به راستان برسی.
راستی را زوال کی باشد؟ راستی موجب رضای خداست.
ز کژی نشد راست کار کسی.
عقل جز راستی نفرموده است.(2)
اشعار هم مضمون

از کجی بِهْ که روی برتابید * رستگاری ز راستی یابید از کژی افتی به کم و کاستی * از همه غم رستی اگر راستی (نظامی)
با ما کج و با خود کج و با خلق خدا کج * آخر قدمی راست بنه ای همه جا کج به از راستی کس ندارد درخت * که بارش بهشت است و تاج است و تخت (فردوسی)
نیک رو، بد مرو که نیک و بد است * که ز ما یادگار می‌ماند(3) (مسعود سعد)
ریشه های قرآنی حدیثی

امام علی(علیه السلام): اَالنَّجاۀُ مَعَ الصِّدقِ؛ رستن، با راستی همراه است».(4)
امام علی(علیه السلام): وَیلٌ لِمَن تَمادی فی غَیِّهِ وَ لَم یَغِی اِلَی الرُّشدِ؛ وای بر کسی که در گمراهی خود فرو رود و به راه راست باز نیاید».(5)
امام علی(علیه السلام): مَن تَعَدّی الحَقَّ ضاقَ مَذهَبُهُ؛ هر که از حق فراتر رود، راهش تنگ شود».(6)
پی نوشت ها :
1. حسن ذوالفقاری، داستان‌های امثال، تهران، مازیار، 1385، چ 2، ص 216.
2. غلامرضا حیدری ابهری، حکمت‌نامه پارسیان، قم، نشر جمال، 1385، چ 1، صص 360 و 361.
3. همان، ص 360.
4. تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه: سید جلال الدین محدث، دانشگاه تهران، 1360، چ 3، ح 799.
5. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ترجمه: علی‌اکبر غفاری، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1404 هـ.ق، چ 2، ص 84.

منبع مقاله : 
مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما

 گفت‌وگو با دکتر فرشته روح‌افزا
رهبر معظم انقلاب در سخنرانی‌ها و مناسبت‌های مختلف، به آسیب‌شناسی مشکلات فراروی جوانان برای ازدواج پرداخته‌اند. ایشان معتقدند موانع فرهنگی»، بخش قابل توجهی از این مشکل اجتماعی را به خود اختصاص داده است و جوانان، خانواده‌ها و مسئولان مربوطه باید در جهت رفع این موانع تلاش کنند. ایشان در یکی از سخنرانی‌های اخیر خود فرمودند: بعضى از تصورات و سنت‌هاى غلط در مورد ازدواج وجود دارد که این‌ها دست‌‌وپاگیر است، مانع از رواج ازدواج جوان‌هاست. این سنت‌ها را باید عملاً نقض کرد. شما که جوانید، مطالبه‌‌گرید، پرنشاطید، پیشنهادکننده‌‌ى نقض خیلى از عادت‌ها و سنت‌ها هستید، به نظر من، این سنت‌هاى غلطى را هم که در زمینه‌‌ى ازدواج وجود دارد، بایستى شماها نقض کنید.»[1]
در این خصوص، گفت‌وگویی ترتیب داده‌ایم با خانم دکتر فرشته روح‌افزا، مدیر طرح، برنامه و تدوین ت شورای فرهنگی اجتماعی ن و خانواده، که در ادامه می‌خوانید.

چندی پیش که رهبر معظم انقلاب با دانشجویان دیدار داشتند‌ و درباره‌ی موضوع ازدواج با آنان صحبت کردند، سه گروه جوانان، خانواده‌ها و مسئولین را مخاطب خود قرار دادند. به نظر شما، هرکدام از این سه گروه، چه نقشی در تسهیل امر ازدواج دارند؟
می‌دانید که در حال حاضر، سن ازدواج در کشور افزایش پیدا کرده است و حدود 23 میلیون جوان در کل کشور در سن ازدواج قرار دارند. رهبر معظم انقلاب هم به این نکته‌ی مهم توجه کرده‌اند که امر ازدواج باید در سن ازدواج صورت گیرد که اگر چنین نشود، آسیب‌های آن، جامعه را نیز تحت‌ تأثیر قرار می‌دهد.
بنابراین مسئولین باید به این مسئله بپردازند و از بروز این اتفاق پیشگیری کنند، زیرا در غیر این صورت، بعدها جامعه با مشکلات متعددی در حوزه‌ی فرهنگ، اقتصاد و جمعیت مواجه خواهد شد.
آنچه مسئولین باید به آن پردازند و رهبر هم در صحبت‌های خود خواستار توجه مسئولین به آن بودند، موانعی است که بر سر راه ازدواج جوانان وجود دارد. یکی از مهم‌ترین موانع درون‌زا که بیشتر به خانواده مربوط می‌شود، اما مسئولین هم در آن نقش دارند، همان تمکن مالی و داشتن امکانات اولیه‌ی زندگی برای جوانان است که مسئولین باید این امکانات را تا حدی تأمین کنند. البته منظور من این نیست که هرکس که بخواهد ازدواج ‌کند، باید همه‌ی امکانات زندگی او تأمین باشد، بلکه منظور من فراهم ‌کردن امکانات اولیه‌ی زندگی مثل مسکن است. اگر قرار باشد قیمت مسکن رشد تصاعدی خود را طی کند و مسئولین هم به این موضوع نپردازند، هرچه پیش برویم، شرایط ازدواج سخت‌تر خواهد شد. البته این موضوع عمومی نیست، زیرا در حال حاضر، میزان افراد ازدواج‌نکرده‌ در قشر مرفه بیشتر است که نشان می‌دهد مسئله‌ی ازدواج نکردن فقط یک ریشه ندارد که آن هم فقط مسکن باشد. بنابراین در حقیقت، معضل تأخیر در امر ازدواج یا رد ازدواج، ریشه‌های مختلفی دارد.
البته اینکه در خانواده‌های مرفه جوانان کمتر ازدواج می‌کنند، تقصیرها فقط به خانواده بازنمی‌گردد و به نظر من، آسیب‌های اجتماعی و مشکلات فرهنگی هم که در کشور شکل می‌گیرد، در این زمینه بسیار مؤثر است. بنابراین ما نمی‌توانیم بگوییم که نشریات، صداوسیما، وزارت ارشاد، تئاتر و حتی رمان‌هایی که نوشته می‌شود، در زمینه‌ی فرهنگ ازدواج و در حقیقت نهادینه کردن آن هیچ نقشی ندارند.
در حال حاضر، مدلی که رهبر معظم انقلاب بسیار خوب و ریشه‌ای به آن پرداخته‌اند، مدل سبک زندگی است. ایشان در این رابطه به آسیب‌ها و آفت‌های سبک زندگی غیراسلامی اشاره کرده‌اند. مدل سبک زندگی ما اسلامی نیست و در این شرایط، نمی‌توان انتظار داشت که از سبک زندگی غیراسلامی نتایج اسلامی به دست آید. وقتی که تئاتر، سینما، رمان، کتاب مدرسه‌ی بچه‌ها، آموزش‌وپرورش و دانشگاه‌های ما به این مقوله نمی‌پردازد، هویت غلط به جوانان داده می‌شود.
بنابراین بحث کلان فرهنگی مطرح است و ما نمی‌توانیم بگوییم که درباره‌ی این موضوع فقط خانواده‌ها مقصر هستند. مسئولین ما هم در عرصه‌ی فرهنگی به‌درستی به این موضوع نپرداخته‌اند و ما در این زمینه مشکل داریم. مثلاً در نحوه‌ی تربیتی یا سبک زندگی ما، لازمه‌ی ورود به زندگی، چه برای دختر و چه برای پسر، قبولی در دانشگاه است. من مخالف درس خواندن نیستم، ولی باید راجع‌به این موضوع بحث شود، زیرا این ذهنیت یا تعریف غلط در ذهن جوانان وجود دارد که لازمه‌ی موفق شدن در اجتماع فقط مهندس یا دکتر شدن است و در غیر این صورت، جوان گمان می‌کند که هویتی در جامعه نخواهد داشت.
بنابراین از نظر او، یک نویسنده‌ی بسیار قوی رمان یا کتاب یا یک شاعر که هنوز مشهور نشده است، جایگاهی در اجتماع ندارد. این‌گونه مسائل آفت‌هایی است که در کشور ما وجود دارد. ما نباید فکر کنیم که فقط استادان دانشگاه یا اعضای هیئت‌علمی دانشگاه‌ها بهترین‌ها هستند، زیرا ما این‌گونه الگوی هویتی غلطی را برای جوانان تعریف می‌کنیم. همچنین اگر به فیلم‌نامه‌ها توجه کنیم، می‌بینیم که اگر بخواهند یک فرد فرهیخته یا یک شخصیت برجسته‌ را نشان دهند، باز هم در قالب همین قشر، یعنی استاد دانشگاه او را نشان می‌دهند، در صورتی که شاید یک خانم خانه‌دار باتقوا و مؤمن، معلومات بالاتری از یک استاد دانشگاه داشته باشد، اما یک استاد به علت مدرکی که گرفته است، دارای هویت و شخصیت بارزی در جامعه است.
این مسئله بسیار مهم است و به نظر من، مسئولین ما باید درباره‌ی هویت‌بخشی به لایه‌های فرهنگی، تلاش بیشتری انجام دهند، همچنین مشخص است که سهم مسئولین کشور برای تأمین معاش، اشتغال جوانان و همچنین تأمین مسکن آنان، که مانع ازدواج به‌موقع جوانان می‌شود، کم نیست و دولت باید از نظر اجتماعی بیشتر به این‌گونه مسائل توجه کند.

به نظر شما، دست‌اندرکاران مؤثر در محیط‌های دانشجویی و دانشگاهی برای تحقق ازدواج آسان چه نقشی می‌توانند داشته باشند؟
متأسفانه ما مدل صحیحی از ازدواج دانشجویی تعریف نکرده‌ایم، اما اگر بخواهیم دانشجویان در دانشگاه به فکر ازدواج باشند، به نظر من، ابتدا باید کاری کنیم که دانشجویان جایگاه خود را در دانشگاه پیدا کنند. سپس مدل درست ازدواج، ملاک‌های همسرگزینی، موفقیت‌های اجتماع دانشجویان و همچنین طولانی بودن مدت زمان تحصیل ن را در نظر بگیریم. اشتغال دانشجویان و طولانی بودن مدت زمان تحصیلی در دانشگاه، به‌خصوص در رشته‌های پیوسته‌ی دانشگاهی، بسیار مهم است و باید برای این دانشجویان، مخصوصاً دختران، برنامه‌ریزی درستی صورت گیرد و ت‌های صحیحی در نظر گرفته شود.
قبول شدن یک دختر در کارشناسی‌ارشد پیوسته نشان‌ می‌دهد که او دانش‌آموز بسیار خوب، نخبه و درس‌خوانی است که این یک امتیاز برای او محسوب می‌شود، اما نباید این‌گونه باشد که بخواهد به دلیل امتیازی که در جامعه به دست آورده است، نقش مادری، همسری و همه‌ی نقش‌های دیگر زندگی خود را فدا کند. اگر در حال حاضر، شرایط جامعه‌ی ما این‌گونه شده، به این دلیل است که ما در برنامه‌ریزی‌های دانشگاهی، روش صحیحی نداشته‌ایم و برای چنین مواردی برنامه‌ی خاصی پیش‌بینی نکرده‌ایم. مثلاً باید میزان واحدهای درسی دانشجویان متأهل، متفاوت از دانشجویان مجرد باشد. همچنین اگر چنین دانشجویانی بخواهند بچه‌دار شوند، باید برای آنان مرخصی تحصیلی خوبی در نظر گرفته شود.
در حال حاضر، چنین شرایطی دز جامعه‌ی ما وجود ندارد و به همین دلیل، دانشجویان احساس می‌کنند موفقیتی را که با سختی‌های فراوان و کنکور دشوار به دست آورده‌اند، هرگز نباید رها کنند. همان‌طور که می‌بینید، در رفتارهای ما تناقض در تعریف وجود دارد. به دانش‌آموز می‌گوییم درس بخوان و نخبه شو و همواره او را تشویق می‌کنیم، اما وقتی می‌خواهد وارد مرحله‌ای از زندگی خود شود، به او می‌گوییم دست نگه دار تا درس خود را تمام کنی. هیچ مکتبی دست نگه داشتن برای ازدواج را تأیید نمی‌کند و در هیچ‌جای دنیا، کسی این کار را انجام نمی‌دهد.
اگر می‌خواهیم در محیط‌های دانشگاهی ازدواج را به‌صورت صحیح خود مبنا قرار دهیم، باید آن را درست تعریف کنیم و شورای عالی انقلاب فرهنگی هم باید درباره‌ی آن مصوبه دهد که یک دختر دانشجو بعد از ازدواج بتواند در مواقع وم از مرخصی تحصیلی استفاده کند. البته درباره‌ی پسران هم باید تمهیداتی اندیشید. پسران هم موانع مخصوص به خود را دارند. من با تعطیلی سربازی مخالف هستم و رهبر معظم انقلاب هم در صحبت‌های خود به این موضوع پرداخته‌اند. در هر صورت، پسران جوان ما باید این دوران را بگذرانند، اما به هر حال، برای پسران هم این موضوع دقیقاً مانعی برای ازدواج است. در صورتی که می‌‌توانیم طوری برنامه‌ریزی کنیم که پسران جوان ما هم دوره‌ی سربازی خود را بگذرانند و هم دانشجو باشند. حتی باید تسهیلاتی برای این قشر قائل ‌شویم که آنان در این شرایط اگر بخواهند، بتوانند ازدواج کنند. بنابراین این کار برای دختران و پسران برنامه‌ریزی خاص خود را دارد.

شما سال‌هاست در حوزه‌ی خانواده فعالیت دارید و با خانواده‌های بسیاری در ارتباط بوده‌اید. به نظر شما، چه سنت‌های غلطی در خانواده‌های ایرانی درباره‌ی ازدواج وجود دارد و شما چه راهی را برای اصلاح این سنت‌ها پیشنهاد می‌کنید؟
قبل از پاسخ به این سؤال شما، می‌خواهم بگویم که من برطبق میزان تقصیر این سه قشر به این موضوع پرداخته‌ام که خوشبختانه با روند سؤالات شما هم همخوانی دارد. به نظر من، درباره‌ی این موضوع اول مسئولین مقصر هستند، بعد خانواده‌ها و در انتها، خود جوانان که البته من اصلاً جوانان را مقصر نمی‌دانم، زیرا جوان برای برآورده‌ کردن نیاز طبیعی خود، از خانواده و مسئولین کمک می‌خواهد و پاسخی هم دریافت نمی‌کند. به هر حال، از بحث‌های اساسی‌ مربوط به خانواده، بحث فرهنگی این موضوع است، مثل تجمل‌گرایی در ازدواج و قرار دادن شرایط کاملاً خاص و سخت که باید بگویم در این قضیه، مسئولین ما هم تقصیرهای ابتدایی دارند؛ مثلاً کسی که به خواستگاری می‌رود، اول از او سؤال می‌کنند که شغل دارد یا خیر. مجلس در حال حاضر، ت‌های تشویقی جمعیتی مصوب کرده که به نظر من، در حقیقت مانع بزرگی برای ازدواج است. مشخص است که یک جوان بدون داشتن شغل نمی‌تواند ازدواج کند و مجلس هم تصویب کرده است که یک فرد تا زمانی که ازدواج نکرده باشد، ت‌های تشکیل ازدواج به او تعلق نمی‌گیرد. طبق این قانون، یک جوان باید ازدواج کند و بچه‌دار هم بشود تا دارای شغل خوبی شود، اما از سوی دیگر، هیچ‌کس بدون داشتن شغل خوب، نمی‌تواند ازدواج کند.
موقعیت اجتماعی یک جوان برای خانواده‌ها بسیار مهم و مطرح است. همان‌طور که در پاسخ به سؤال قبلی شما اشاره کردم، مثلاً یک جوان با داشتن یک شغل معمولی، مثل کتاب‌فروشی، جایگاه اجتماعی خوبی ندارد. همچنین خانواده‌ها فکر می‌کنند که قبل از ازدواج دختر و پسر باید تمام آنچه را که لازم دارند، مثل درآمد، امکانات رفاهی، شغل و موقعیت اجتماعی به دست آورده باشند و به همین دلیل، جای هیچ رشدی در مراحل ازدواج و بعد از آن برای آن‌ها باقی نمی‌گذارند.
اگر فردی بخواهد مقطع دکتری خود را هم تمام کند و سپس ازدواج کند، دیگر از سن ازدواج او گذشته است و در آینده هم با وجود اختلاف سنی زیاد، شاید نتواند پدر خوبی برای فرزند خود باشد. این تجمل‌گرایی و ظاهری دیدن ازدواج، فقط در نحوه‌ی مراسم، میزان مهریه و جهیزیه خلاصه نمی‌شود و به اندیشه و فرهنگ خانواده‌ها و جامعه نیز مربوط می‌شود. مگر چند درصد از جامعه‌ی ما نخبه، نفرات اول‌ کنکور یا اعضای هیئت‌علمی دانشگاه‌ها هستند که فقط آن‌ها را افراد مطرح جامعه یا قشر فرهیخته بدانیم و به بقیه‌ی افراد جامعه اصلاً کاری نداشته باشیم. بسیاری از اختلافات خانوادگی به همین موضوعات مربوط می‌شود.

به نظر شما، علت اصلی کاهش ازدواج چیست؟
علت اصلی کاهش ازدواج در قشرهای مختلف متفاوت است. گرایش پسرها، دخترها و خانواده‌ها به ازدواج، تفاوت دارد. یکی از علل مهم گرایش نداشتن جوانان به ازدواج، بالا رفتن آمار طلاق و عدم اطمینان جوانان به ازدواج و علت دیگر آن دوستی‌های قبل از ازدواج است، زیرا در این دوستی‌ها به هر حال، هم پسران و هم دختران مقداری پاسخ روحی و روانی دریافت می‌کنند که این موضوع می‌تواند احساس نیاز به ازدواج را به تأخیر اندازد. یکی از علت‌های مهم دیگر در رابطه با پسران، نداشتن شغل و امکانات لازم برای زندگی است. در واقع برخی از پسران هم بدون این امکانات اقدام به ازدواج می‌کنند، اما به دلیل اینکه نمی‌توانند به‌خوبی از عهده‌ی آن برآیند، سرخورده می‌شوند. به نظر من، ما باید ‌جوانان را ترغیب کنیم که در سن ازدواج برای آن اقدام کنند، زیرا این مسئله بسیار مهم است. اجرای برنامه‌های طرح تنظیم خانواده باعث بالا رفتن سن ازدواج در کشور شده که باید بیشتر به آن پرداخته شود. در برخی موارد، گرایش جوانان به تجرد به دلیل کمال‌گرایی و داشتن ترس و واهمه از نرسیدن به یک زندگی موفق است، زیرا برای جوانان امروز حد متوسط یا شرایط خاکستری تعریف نشده است و برای آن‌ها بین صفر تا صد معنی ندارد؛ یعنی معتقدند که یا نیست یا اگر هست، حتماً باید بهترین باشد.
از مهم‌ترین‌ بحث‌هایی که باید به آن پرداخت، عدم مسئولیت‌پذیری جوانان در خانواده‌هاست و دلیل آن این است که خانواده‌ها بیشترِ بار زندگی و مسئولیت جوانان خود را، چه پسر و چه دختر، تا زمانی که آن‌ها ازدواج نکرده‌اند، می‌پذیرند. مثلاً یک پسری 25ساله خود را موظف نمی‌داند که در خانه به پدر و مادرش کمک کند یا در خرج خانواده سهیم باشد. مشخص است که این جوان انگیزه‌ای برای ازدواج ندارد و نمی‌خواهد مسئولیت زندگی خود را بپذیرد و خرج یک زندگی و اجاره‌ی منزل خود را بپردازد.
فرهنگ راحت‌طلبی و علاقه‌مندی به زندگی مرفه و از سوی دیگر، طولانی ‌بودن مدت تحصیل و موفق‌ نبودن جوانان در به دست‌ آوردن کار شایسته با درآمد مکفی بلافاصله بعد از تحصیل، از دیگر دلایل بالا رفتن سن ازدواج است. همچنین در خانواده‌های مدرن، تغییر سبک زندگی به‌شکل زندگی غربی، از دیگر دلایل این موضوع و مانع زندگی صحیح و موفق جوانان است. در بعضی از مواقع هم عدم تمکن مالی و نداشتن هیچ‌گونه امکانات اولیه برای زندگی، از عوامل دیگر تأخیر در ازدواج است. در بحث‌های عوامل برون‌زا هم باید به عواملی مثل تأثیرپذیری از فضاهای سایبری و ماهواره، وجود نگاه‌های غلط فمینیستی، تشویق به تساوی جنسیتی و برابری و تشویق به اشتغال ن و استقلال مالی آنان پرداخته شود. این عوامل هم در رابطه با موضوع ازدواج بسیار مهم است که باید مورد بحث و بررسی بیشتر قرار گیرد.
واقعیت این است که فردگرایی دارد در جامعه‌ی ما تقویت می‌شود و این اتفاق بسیار بدی است که موجب می‌شود افراد نتوانند ازدواج موفقی داشته باشند و صبورانه با مشکلات خود برخورد کنند. البته این موضوع چندان در کشور ما عمومیت ندارد، ولی به هر حال، یکی از آسیب‌های موجود در جامعه است.
در بعضی‌ از خانواده‌ها هم وابستگی به والدین یک آسیب جدی است و جوانان نمی‌توانند از خانواده‌‌های خود راحت جدا شوند و مستقل زندگی کنند. این خانواده‌ها به فرزندان خود الگوی صحیح استقلال را یاد نداده‌اند و بچه‌ها هم در دوران بعد از بلوغ خود، استقلال فردی را تجربه نکرده‌اند. البته آمار چنین مشکلی در کشور بسیار پایین است، اما به هر حال وجود دارد و ما تا به حال نتوانسته‌ایم الگویی را برای بهبود این شرایط معرفی کنیم.
یکی از موضوعاتی که در بحث ازدواج مطرح می‌شود، موضوع واسطه و واسطه‌گری است. در حال حاضر، ایده‌هایی برای استفاده‌ی جوانان از فضای مجازی، سایت‌های ازدواج‌یابی و همسریابی وجود دارد. نظر شما در مورد واسطه‌گری چیست و چقدر می‌تواند در ازدواج جوانان مفید و مؤثر باشد؟ نوع مؤثر آن چگونه انجام می‌شود و افراد مختلف مثل نهادها، شخصیت‌ها و کنشگرهای فرهنگی چگونه می‌توانند نقش واسطه‌گری مفیدی در ازدواج داشته باشند؟
من با بحث واسطه‌گری کاملاً موافق هستم، زیرا از صدر اسلام هم این موضوع به‌عنوان یک الگو مطرح بوده است. معمولاً ازدواج‌هایی هم که با این مدل انجام شده، پایدارتر از ازدواج‌های مدل‌های دیگر بوده است. اما با واسطه‌گری در فضای مجازی به‌هیچ‌وجه موافق نیستم، زیرا فضای مجازی اصلاً قابل‌ اطمینان نیست و افراد به‌راحتی می‌توانند در آن دروغ بگویند و شخصیتی غیرواقعی از خود ارائه دهند. البته افراد سوءاستفاده‌گر هم در چنین فضاهایی بیشتر توان فعالیت و مانور دارند. بنابراین آسیب‌های واسطه‌گری در فضای مجازی بیشتر از منفعت آن است.
چندی پیش آقای حدادعادل پیشنهاد تأسیس بنیاد ازدواج را مطرح و آن را خدمت مقام معظم رهبری ارائه کردند و ایشان هم دستور تأسیس آن بنیاد را صادر نمودند. به هر حال، واسطه‌گری فقط به معنی معرفی جوانان به هم نیست و غیر از این موضوع، تسهیل ازدواج هم مطرح است. در این بنیان، افراد خَیّر نیز حضور دارند، مثل کسانی که خیّرین مدرسه‌ساز هستند و در حال حاضر که در کشور مدرسه‌ی مازاد وجود دارد، آن‌ها می‌توانند برای جوانان که می‌خواهند ازدواج کنند، مسکن بسازند و با تسهیل ازدواج در این کار واسطه‌گری کنند. به نظر من، به وجود آمدن چنین شرایطی بسیار کارساز و مفید خواهد بود. البته باید دقت کنیم که چنین گروه‌هایی که می‌خواهند واسطه شوند، بسیار دقیق باشند. متأسفانه در این‌گونه کارها مشکلات متعددی وجود دارد. مثلاً ممکن است افراد وقتی بخواهند این بنیاد‌ها را معرفی کنند و واسطه قرار بگیرند، از شرایط آن سوءاستفاده کنند. بنابراین گروه‌هایی که مبادرت به انجام چنین کارهایی می‌کنند، باید پیش‌بینی‌های بسیار قوی داشته باشند و گروه‌های تحقیقاتی قوی پشتیبانی برای کار خود انتخاب کنند تا بتوانند این کار را درست شروع کنند و آن را ادامه دهند. باید دقت کنیم که اگر این کار درست آغاز نشود، قطعاً آسیب آن بسیار بیشتر از نفع آن خواهد بود. اما به نظر من، این مسئله بسیار مهم است و ما واقعاً به وجود چنین مراکزی برای معرفی جوانان به هم نیاز داریم.

مهم‌ترین اقدام عملی که گروه‌ها، سازمان‌ها یا افراد مختلف می‌توانند برای تحقق ازدواج انجام دهند، چیست؟
به نظر من، حتماً باید موانع اشتغال جوانان در نظر گرفته و برطرف شود و اشتغال آسان نیز تعریف گردد. معنی اشتغال آسان این است که شغل‌های موقت به جوانان داده شود. وزارت کار باید مثلاً برای جوانانی که در حال حاضر دانشجوی مهندسی هستند و در آینده می‌خواهند مهندس شوند، زمینه‌ی اشتغال آسان را فراهم کند. مهم‌ترین نکته در خانواده‌ها هم این است که خانواده‌ها باید تفکر تجمل‌گرایی و آرمان‌گرایی در انتخاب همسر را از بین ببرند و خود را درباره‌ی انتخاب همسر، موظف به پاسخ‌گویی به جامعه، همسایگان و فامیل ندانند. در حال حاضر متأسفانه همه‌ی ما آبرو، شخصیت و هویت خود را در پاسخ‌گویی به مردم، آن هم با یک نوع مدل خاص، می‌دانیم که این یک مشکل فرهنگی بزرگ در خانواده‌هاست و باید حل شود. همچنین رفاه‌‌زدگی، تنبلی، نداشتن دید صحیح به خانواده و تمتع جستن در دوستی‌ها، مشکلاتی است که باید در قشر جوان ما حل شود. بنابراین ما درباره‌ی موضوع ازدواج در کشور، علاوه بر اقدامات اقتصادی، حقیقتاً به کار فرهنگی گسترده هم نیاز داریم.

پی‌نوشت‌ها:

[1]. بیانات در دیدار با دانشجویان، 1 مرداد 93.
منبع مقاله : برهان


موضع اهل بیت (ع) در برابر تحریفات بنی امیه




قریش و امویان در تعامل با مقدسات آشکارا و با کنایه به پیامبر و رسالت لطمه می زدند. نام مدینه منوره را از طَیِّبَه » به خبیثه » تغییر دادند و چاه زمزم را ام الخنافس » یا ام الجِعلان » (چاه سوسک ها ) نامیدند و خلیفه را از رسول خدا مهم تر دانستند، سپس دشمنی و مخالفتشان را روی حضرت علی (علیه السّلام) متمرکز ساختند و به تخریب شخصیت آن حضرت و خاندان معصوم و پاک او پرداختند، و هر کسی را که علی » نام داشت و به اسم یکی از فرزندان یا عموهای او بود یا به اسم حضرت زهرا (علیهاالسّلام) نامیده می شد، به قتل می رساندند.
همه اینها برای آن بود که این اسامی و صفات، نام ها و صفاتی اند که خدا و پیامبرش آنها را دوست می دارد و پیروان آل محمد به آنها نامیده می شوند.
امویان- از روی حسد و کینه- با این اسامی می ستیزیدند و یکی از نقشه هاشان صدمه به منزلت علمی امام باقر (علیه السّلام) بود.
ابن قتیبه دِیَنوری آورده است که:
آن گاه که زید بن علی بر هشام وارد شد، هشام به او گفت »: برادرت بقره » ( گاو ) چه کار می کند؟
زید گفت: رسول خدا او را باقر العلوم » ( شکافنده ی علم ) نامید، و تو او را بقره » ( گاو ) می نامی؟! پیامبر چه نامید و تو چه می نامی!! (1)
آری، هشام بن عبدالملک این سخن را درباره ی امام باقر (علیه السّلام) بر زبان آورد، در حالی که جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت می کند که فرمود: ای جابر، تو زنده خواهی ماند تا مردی از اولاد مرا که هم اسم من است، ببینی، او علم را می شکافد و از ژرفای آن پرده بر می دارد، آن گاه که او را دیدی، از سوی من سلامش برسان » (2) جابر امام (علیه السّلام) را ملاقات کرد و سلام پیامبر را به او رساند.
کسانی که با امامان اهل بیت (علیهم السّلام) در ارتباط بودند، این امور را می شناختند و می دانستند که سیطره ی امویان بر گُرده مسلمانان، ناشی از عملکرد عمر بود و گناه همه ی این کارها و جنایت ها به گردن اولی و دومی است. عمر، با سفارش ابوبکر قدرت را به دست گرفت و او بود که حکومت معاویه را تثبیت کرد و سلطنتش را نیرومند ساخت.
حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) از این امر خبر داد و فرمود: دیری نپاید که آیندگان، فرجام آنچه را اولی ها بنیان گذارده اند، بشناسند (3).
کلینی در کافی از کمیت بن زید اسدی روایت کرده که گفت: بر ابو جعفر (علیه السّلام) درآمدم، فرمود: والله، ای کمیت، اگر مالی نزدمان بود، به تو می دادیم، لیکن ارزاتی ات باد سخنی که پیامبر به حسان بن ثابت هدیه کرد، فرمود: ای حسان، تا در راه دفاع از مایی، روح القدس با توست.
کمیت می گوید: گفتم: از آن دو مرد ( ابوبکر و عمر ) بیاگاهانم! امام (علیه السّلام) پشتی را گرفت و آن را دولا زیر سینه نهاد و سپس فرمود:
ای کمیت، به خدا سوگند، خون حجامتی نریزد، مالی نامشروع ستانده نشود و سنگی روی سنگی نغلطد، جز اینکه [ وبال گناه آن ] بر گردن آن دوست (4).
و نیز کلینی به اسنادش از ابو عباس مکی روایت کرده است که گفت، شنیدم ابو جعفر (علیه السّلام) می فرمود:
عمر، حضرت علی (علیه السّلام) را دیدار کرد و گفت: تو این آیه را که: ( بِأَیِّكُمُ الْمَفْتُونُ ) (5) ( کدام یکی از شما دیوانه اید ) می خوانی و به من و ابوبکر، کنایه می زنی؟
امام علی (علیه السّلام) به او فرمود: آیا به آیه ای خبرت ندهم که درباره ی بنی امیه نازل شد: ( فَهَلْ عَسَیتُمْ إِنْ تَوَلَّیتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ )؛ (6) آیا در این امیدید که اگر به قدرت رسیدید، در زمین تباهی و فساد پدید آورید و با خویشاوندان قطع رابطه کنید.
عمر گفت: دروغ می بافی! بنی امیه از تو بیشتر به خویشاوندان، می رسند، لیکن تو جز دشمنی با بنی تیم » و بنی عَدی » و بنی امیه » را در سرنداری (7).
آن حضرت به سدیر فرمود:
ای ابوالفضل، درباره ی آن دو ( ابوبکر و عمر ) از چه می پرسی؟ به خدا سوگند، هیچ یک از ما درنگذشت مگر با خشم بر آن دو، و هم اکنون کسی از ما نیست مگر اینکه بر آن دو خشمگین است؛ بزرگمان بر کوچکمان نفرت از آن دو را سفارش می کند؛ چرا که دو به ما ظلم کردند، حقمان را ستاندند و سهم ما را از ما بازداشتند، و نخستین کسانی بودند که بر گرده ی ما سوار شدند.
به خدا سوگند، بلایی بر ما نازل نشد و ماجرایی علیه ما خاندان شکل نگرفت مگر اینکه آن دو، سنگ بنای آن را گذاشتند؛ لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر آن دو باد (8).
و نیز آن حضرت فرمود:
به خدا سوگند، آن دو ( ابوبکر و عمر ) اولین کسانی بودند که به حق ما- که در کتاب خدا معین است- ستم کردند، و نخستین کسانی اند که مردم را بر دوش ما سوار کردند [ و علیه ما شوراندند ] به جهت ظلمی که در حق ما اهل بیت کردند، خون های ما تا قیامت بر گردن آنهاست (9).
از بشیر نقل شده که گفت از امام باقر (علیه السّلام) درباره ی ابوبکر و عمر، پرسیدم، آن حضرت پاسخ نداد؛ بار دیگر سؤال کردن، جوابم را نداد، برای بار سوم گفتم: فدایت شوم! از آن دو مرا خبر دهید. امام (علیه السّلام) فرمود:
قطره ای از خون ما و خون هیچ یک از مسلمانان- تا روز قیامت- نمی ریزد مگر اینکه به گردن آن دوست (10).
در خبر دیگر از بشیر، آمده است که امام باقر (علیه السّلام) فرمود:
شما را به خون خواهی عثمان می کشند! اگر از آن دو ( ابوبکر و عمر ) اظهار نفرت کنید، لحظه ای شما را مهلت نمی دهند (11).
از زید بن علی، درباره ی ابوبکر و عمر سؤال شد، پاسخی نداد. هنگامی که هدف تیر قرار گرفت و آن را از صورت کشید [ از جای آن خون فوران کرد ] دستش را زیر خون قرار داد تا اینکه [ خوان ها بسته سد و ] مثل جگر گشت، گفت:
کجاست آن که از ابوبکر و عمر می پرسید؟ به خدا سوگند، آن دو در این خون شریک اند! سپس آن خون بسته را به پشت سرش انداخت (12).
از نافع ثَقَفی ( که زید بن علی را درک کرد ) روایت شده که گفت: مردی از زید، درباره ی ابوبکر و عمر سؤال کرد، زید او را پاسخ نداد، پس چون تیر به او خورد، گفت:
کجاست آن شخص که از ابوبکر و عمر می پرسید؟ آن دو مرا به این روز افکندند (13).
در متن دیگری است که تیری بر پهلوی زید اصابت کرد، از او پرسیدند: چه کسی این تیر را به تو زد؟ گفت:
آن دو ( ابوبکر و عمر ) مرا تیر زدند. آن دو مرا کشتند (14).
در تاریخ ابی الفداء ( و دیگر منابع ) از محمد بن منصور نقل شده که گفت: در راه ( سفر به ) شام ما در رکاب مأمون بودیم، وی دستور داد، حلال بودن متعه ( ازدواج موقت با ن ) را ندا دهند. ابو العیناء برای اعتراض پیش مأمون آمد، دید دندان به هم می فشارد و با خشم می گوید:
مُتعَتان کانَتا عَلَی عَهد رسول الله و أَنا أَنهی عنهما! و مَن أَنتَ یا جُعَل، حتی تَنهی عما فَعَلَه رسولُ الله و أبوبکر؟!
[ مردک می گوید: ] دو متعه در دوران پیامبر حلال بود و من از آن دو نهی می کنم! ای سواه سرگین خور، تو که هستی که از آنچه رسول خدا و ابوبکر انجام می داد، باز داری؟!
ابو العَینا این سخن را شنید و خاموش ماند تا اینکه یحیی بن اکثم آمد و روایتی را از زُهری از امیرالمومنین از رسول خدا درباره ی حرکت متعه، نقل کرد (15)
گفته اند: چون مأمون این روایت را شنید، از رأی خویش بازگشت.
نگارنده، قصد ندارد با یحیی بن اکثم وارد مناقشه شود و اینکه روایتش از زُهری از امام علی (علیه السّلام) صحیح است یا نه (چنان که نمی خواهم روشن سازم که زهری کیست و زخم کهنه را بخراشم ) زیرا قول به جواز متعه، نزد اهل بیت (علیهم السّلام) جای تردید نیست و به همین جهت، آنان آماج تیرهای دشمنان قرار گرفته اند.
ابن عباس، (16) سعد بن ابی وقاص، (17) ابو موسی اشعری، () ( و دیگر صحابه ) به جواز متعه قائل بودند. بغدادی در المحبر شماری از آنان را می آورد (19).
اینکه زن صیغه ای از شوهر ارث نمی برد، از تشریع متعه باز می دارد. فرزند در این ازدواج، به پدرش ملحق است و در این ازدواج- مانند ازدواج دائم- عده هست.
اهل سنت، کسی را که متعه کند حد نمی زنند، بلکه بر اساس قاعده ادرَؤُوا الحدودَ الشُبَهات » ( حد را با شبهه دفع کنید ) به تعزیر بسنده می کنند.
همه ی اینها، بر حلال بودن متعه دلالت می کند و ضعف حکایتِ یحیی بن اکثم را می رساند و ثابت می کند که روایت زهری از امام علی (علیه السّلام) دروغ و ساختگی است.
چگونه می توان ندای مأمون را به تحریم متعه، به این آسانی، پذیرفت، در حالی که وی روند حوادث صدر اسلام را در این مسئله- به طور مشخص- می داند.
آنها این ذیل را آوردند تا در آنچه مأمون درباره ی عمر گفت ( تو کیستی ای سرگین خوار ) خدشه کنند و در سیاق همین تحریفات، عبارت مأمون را به مَن أنت یا أحول » (20) ( تو کیستی ای لوچ ) با بهره گیری از دو بیتی عمر- که در بعضی از نصوص آمده- تغییر دادند.
با اینکه- در صورت صحت این خبر- مأمون نمی خواست دوبینی را بر عمر کنایه زند، بلکه سفاهت دیدگاه وی درباره ی متعه و نابخردی اش مد نظر مأمون بود.
در هر حال، هرزه گویی و بد زبانی هایی که اولی ها بنیان نهادند، و با هر چیزی- حتی با اسامی- درافتادند، به خودشان بازگشت و وبال امر خودشان را چشیدند.
اکنون به اصل بحث باز می گردیم و می گوییم:
از چگونگی تعامل اموی ها و عایشه، با موضوع نام گذاری، سخن گفتیم و اینکه اهل بیت (علیهم السّلام) در برابر نقشه ی قریش ساکت نماندند؛ چرا که امام علی (علیه السّلام) نخستین کسی است که به تصحیح افکار دست یازید و درباره ی سوء استفاده دیگران از نام گذاری ها، ایستاد و زبانی با آنها مبارزه کرد؛ زیرا فرزندش را از روی محبت به عثمان بن مظعون عثمان » نامید ( نه به جهت علاقه به عثمان بنِ عفان ) امام (علیه السّلام) می خواست بیان دارد که نام گذاری- در وضع اولی خودش- نشانه ی محبت به کسی نیست، اگر شما محبت در آن لحاظ می کنید، من از باب محبت به عثمان بن مظعون، فرزندش را عثمان نامیدم.
سپس نصوص دیگری از سوی ائمه (علیهم السّلام) پیاپی آمد تا استحباب تسمیه به محمد و علی و حسن و حسین را، در برابر جریانی که عُمَر پدید آورد ( و از نام گذاری به محمد و دیگر انبیا باز می داشت ) تأکید کند؛ چرا که نام گذاری به اسامی آنها و تکنیه به کنیه هاشان، از بهترین نام ها و کنیه هایند مگر تسمیه به محمد به همراه کنیت به ابوالقاسم، که استثنا شده است.
از جابر، از امام باقر (علیه السّلام) در حدیثی نقل شده که از فرزند خردسالی پرسید: نامت چیست؟ گفت: محمد. پرسید: به چه کنیت یافتی؟ گفت: به علی. امام (علیه السّلام) فرمود:
از آسیب شیطان، در پناهگاه محکمی قرار گرفتی! شیطان هرگاه بشنود منادی صدا می زند: ای محمد، ای علی » مانند سرب، ذوب می شود؛ و زمانی که بشنود منادی به اسم دشمنی از دشمنان ما صدامی زند، تکانی به خود می دهد و خرامان راه می رود به خود می بالد. (21)
این حدیث، زمانی صادر شده است که نقشه ی امویان ( که هر آنچه را که به محمد و علی ارتباط داشت از میان می بردند و ارزش های جاهلی و سفیانی را نشر می دادند ) فاش شد.
از این رو، این نص بعد از آنکه امر تبلور یافت و زمانی گذشت و خط مشی اموی ها روشن شد، ارائه گردید تا به درمان موضوع بپردازد و در مقابل پروژه شوم امویان ( که می کوشید هر چیزی را که درباره ی اهل بیت است نابود کند، حتی اسامی شان را از صفحه ی روزگار برچیند ) خط مشی محمدی و علوی را بنمایاند و در فرا راه مردم بگذارد.
تکنیه به اسامی پیامبران

عملکرد اصلاح گرایانه امامان (علیهم السّلام) تنها به این کار محدود نماند، بلکه به ردّ اندیشه ای برآمدند که تکنیه به کسی را که پدر نداشت، بر نمی تافت. فراخوان عمر چنین بود؛ او با این ادعا که عیسی » پدر نداشت، با کنیه ی ابو عیسی مخالف بود و هر که آن را بر می گزید، کتک می زد.
در شرح نهج البلاغه آمده است:
عمر فرزندش عبدالله را بدان جهت که خود را ابو عیسی کنیت نهاد، کتک می زد و می گفت: وای بر تو! آیا عیسی پدر داشت؟ آیا نمی دانی عرب چه کنیتی نهند؟ ابو سَلَمه، ابو حَنظَله، ابو عُرفُطَه، ابو مُرَّه (22).
عمر از تکنیه به ابو عیسی نهی کرد در حالی که در آن زمان، دسته ای از صحابه این کنیه را داشتند.
از زید بن اسلم از پدرش روایت شده که گفت:
عمر پسرش را که ابو عیسی کنیت نهاد، کتک زد، در حالی که مغیرة بن شعبه، ابو عیسی کنیت داشت.
عمر به او گفت: آیا کنیت به ابو عبدالله تو را کفایت نمی کرد؟
عبدالله گفت: رسول خدا مرا ابو عیسی کنیت نهاد!
عمر گفت: خدا گناه گذشته و آینده ی پیامبر را آمرزید، لیکن فرجام کار ما معلوم نیست.
او همان کنیت ابوعبدالله را داشت تا مُرد (23).
چنان که عمر از تکنیه به کسی که پدر نداشت منع کرد، از تکنیه به کسی که فرزند ندارد ( مانند یحیی (علیه السّلام) ) نیز بازداشت.
از حمزة بن صُهَیب رسیده که گفت:
صهیب، ابو یحیی کنیت داشت و می گفت که او از عرب است و فراوان اطعام می کند.
عمر به او گفت: ای صُهَیب، چرا خود را به ابو یحیی کنیت نهادی در حالی که فرزندی نداری؟ چرا می گویی که از عربی و خوراک فراوان به مردم می دهی؟ این کار اسراف در مال است!
صهیب گفت: رسول خدا مرا ابو یحیی کنیت نهاد! اما سخنی که درباره ی نَسَب بر زبان آوردی [ بدان که ] من مردی از [ طائفه ی ] نمر بن قاسط، از اهلِ موصلم، لیکن در کودکی اسیر شدم و قوم و خانواده ام از من غافل ماندند. اما سخنی که درباره ی طعام گفتی [ بدان که ] رسول خدا می فرمود: بهترین شما آنان اند که [ مهمانی بدهند و ] دیگران را اطعام کنند و پاسخ سلام را بدهند.
این سخن پیامبر، مرا واداشت که از مردم [ با پهن کردن سفره و غذا دادن ] پذیرایی کنم (24).
این سؤال مطرح می شود که چگونه عمر مردم را به کنیت عرب جاهلیت فرا می خواند، در حالی که میان آنها کنیه های زشت وجود دارد و از آنها نهی شده است؟! ابو مُرَّه، کنیه ی ابلیس می باشد و حَرب ( چنان که در زاد المعاد هست ) (25) از قبیح ترین نام هاست، دیگر کنیه های جاهلی نیز چنین اند.
آیا بهتر نبود که عمر، پسرش و دیگر صحابه را نصیحت می کرد که به این کنیه ها [ فرزندان شان را ] ننامند و این کنیه ها را بر خود ننهند، نه اینکه آنان را به باد کتک بگیرد!
از زُراره روایت شده که گفت، شنیدم امام باقر (علیه السّلام) می فرمود:
مردی که کنیت ابو مُرَّه » داشت، پیش علی بن حسین می آمد، هنگامی که اجازه می خواست، می گفت: ابو مُرَّه، پشت در است!
علی بن حسین به او گفت: تو را به خدا، زمانی که در خانه ی ما آمدی، ابو مُرَّه » را بر زبان میاور (26).
[ روش درست در برخورد با اسامی، این شیوه است ] ائمه (علیهم السّلام) به این رویکرد صحیح ( که ارشادی است، نه تحکمی و زور و کتک ) فرا می خواندند؛ چرا که بر عهده ی رسول جز رساندن [ راست ها و درست ها به مردم ] نیست و امامان (علیهم السّلام) با خط مشی استوارشان، کوشیدند آنچه را که خلفا تحریف کردند ( و رأی ها و استحساناتی را که روزگار بر دامن شریعت نشاند و تباهی آفرید) تصحیح کنند.
از سعید بن خَیثَم [ خُثَیم ] از معمر بن خَیثَم روایت شده که گفت:
امام باقر (علیه السّلام) به من فرمود: چه کنیتی داری؟ گفتم: نه فرزندی دارم و نه زنی و نه کنیزی! از این رو کنیه ام را بر نگزیدم.
فرمود: چه چیز تو را از این کار بازداشت؟ گفتم: حدیثی از علی (علیه السّلام) به ما رسیده که: هر کس اهلی [ زن و فرزندی ] نداشته باشد و بر خود کنیت نهد ابو جَعر » (27) است.
فرمود: این سخن، تحریف است، از علی (علیه السّلام) نیست. ما اولادمان را در کودکی کنیت می گذاریم از بیم آنکه مبادا بعدها بر آنان لقب زشتی بچسبد (28).
از ابن ابی عُمَیر، از علی بن عطیه روایت شده که گفت:
امام صادق به عبدالملک بن اَعیَن فرمود: چگونه فرزندت را ضُرَیس » نامیدی؟ وی گفت: چطور پدرت تو را جعفر نام نهاد؟
امام (علیه السّلام) فرمود: جعفر » نام نهری است در بهشت، و ضریس » اسم شیطان می باشد (29).
امام می خواست عبدالملک بن اَعیَن را بیاگاهاند که ضُریس » نام شیطان است باید از آن پرهیخت و مردم نباید هر اسمی را که به نظرشان آشناست بچسبند، بلکه باید معنا و دلالت آن را بشناسند. اما ضُرَیس » که در خودخواهی غرق بود، از امام پرسید که: چطور تو را پدرت جعفر نامید » و بر این باور [ اشتباه ] بود که نام ضریس، مثل اسم جعفر است و تنها در آن، عَلَم بودن لحاظ می شود. از این رو امام برایش توصیح داد که جعفر » نام نهری در بهشت است.
امویان، در تلاش برای تغییر فرهنگ اسلامی، تنها نبودند. کسانی از صحابه و تابعان و همسران پیامبر آنان را یاری می رساندند، و همه شان قصد داشتند خط مشی علوی را که از مکتب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع می کرد، از ذهن ها بزدایند و سپس آنچه را سازگار با سلیقه ها و اهدافشان است، نهادینه کنند.
پیش از این، سخن مروان را به امام سجاد (علیه السّلام) آوردیم که بر امام حسین (علیه السّلام) برآشفت که چرا نام علی را بر همه ی فرزندانش نهاده است و گفت: علی و علی! پدرت چه قصدی دارد که همه ی فرزندانش را علی می نامد؟! »
امام حسین (علیه السّلام) در پاسخ این کژنگری، فرمود: وای بر ابن زرقای آشگر! اگر صد پسر برایم به دنیا آید، دوست می دارم همه را علی » بنامم.
این حاکمان، هر چند آنچه را در توان داشتند، به کار گرفتند، لیکن نتوانستند این نور تابان و درخشان را که از نور آفریدگار بزرگ، مشتق شده بود، خاموش سازند.
خط علوی به مدد اصالتِ و انتساب و استدلال های نیرومندی که داشت ( و نیز از رهگذر ملایمت، نرمی، فرو بردن خشم و بردباری در برابر آزارها و آسیب ها ) به تدریج رشد کرد و قد برافراشت.
امام علی (علیه السّلام) در روز سقیفه، 40 نفر مرد همراه نداشت تا از حق خویش دفاع کند و آنان وی را یاری رسانند! و آن گاه که خلافت به دستش آمد و خواست امور را سامان بخشد، گروهی پیمان شکستند، و دسته ای از راه حق دور شدند و بر آن حضرت ستم روا داشتند، و طایفه ای نیز از گستره ی شریعت بیرون جهیدند، لیکن با وجود همه ی این دشواری ها، راه و مکتب امام علی (علیه السّلام) به سبب انعطاف پذیری و بزرگواری آن حضرت، به تدریج رشد کرد و گسترش یافت تا آنجا که امروزه شاهدیم موضع اهل بیت (ع) در برابر تحریفات بنی امیه مسلمانان ( یا موضع اهل بیت (ع) در برابر تحریفات بنی امیه آنها ) از شیعیان حضرت علی (علیه السّلام) و پیروان اهل بیت آن حضرت اند، هر چند امام (علیه السّلام) در زمان خویش تلخ ترین حقایق را به جان خرید.
درست است که مکتب اهل بیت (علیهم السّلام) به آهستگی گام بر می داشت، لیکن خواه ناخواه، آینده از آن او می نمود؛ چرا که بر پایه ی عدل و گذشت استوار بود و این خط مشی راست و درست، همچنان روز به روز، در حال پیشروی است و پیروانش همواره فزونی می یابند تا اینکه روزگاری همه ی عالم را فرا می گیرد؛ زیرا مکتبی است که بر اساس اصول انسانی بنا شده است و همگان آن را می پذیرند.
علی بن ابی طالب (علیه السّلام) چنان است که محمد بن سلیمان او را توصیف می کند، می گوید:
ابوبکر و عمر، او را پایمال کردند و از نظرها انداختند و حرمتش را میان مردم شکستند، آن حضرت به فراموشی سپرده شد. بیشتر کسانی که ویژگی هایش را ( همان مقامات بلند و ارزنده ای را که در روزگار پیامبر داشت ) می شناختند و فضلش را در می یافتند، از میان رفتند، قومی پا به عرصه نهادند که نسبت به منزلت والای او آگاهی نداشتند و او را همسان یکی از مسلمانان می شماردند.
از فضائلی که او داشت چیزی نماند جز اینکه پسر عموی پیامبر و داماد اوست و پدر دو نوه ی پیامبر می باشد، ماورای این، همه چیز فراموش شد. کینه توزانِ قریش و منحرفان از او، چنان در برابر آن حضرت، با هم همدست شدند، که در برابر اَحدی این هماهنگی رخ نداد (30).
لیکن امام علی (علیه السّلام) و فرزندان آن حضرت، علی رغم حملاتِ آتشین گسترده و همه جانبه بر ضد آنها، اسلام را به جایگاه اصلی اش بازگرداندند و به اصلاح تباهی هایی که پدید آمده بود، پرداختند. این کارگاه با اشاره و کنایه صورت می گرفت و زمانی فقط با بیان صحیح بی آنکه با دیگران برخورد کنند، و گاه با بیم دادن از امامان باطل، و .
اهل بیت (علیهم السّلام) درگیری رویارویی با اَسامی ابوبکر و عمر و عثمان را نمی پسندیدند تا اهداف امویان تحقق نیابد و برنامه و نقشه های موذیانه شان ( که میان مسلمانان می پراکندند ) به ثمر ننشیند.
پی‌نوشت‌ها:
1- عیون الأخبار 313:1؛ اعلام الوری 494:1؛ سر السلسلة العلویة: 33؛ عمدة الطالب: 194.
2- سمط النجوم العوالی 141:4؛ تاج العروس 229:10؛ بنگرید به، تاریخ دمشق 275:54؛ المعجم الأوسط 14:6؛ مجمع اوائد 22:10؛ اصول کافی 304:1، حدیث 4.
3- جواهر المطالب 168:1.
4- روضة کافی 102:8، حدیث 75.
5- سوره قلم (68) آیه ی 6. امام علی (علیه السّلام) این کنایه را بدان جهت به آن دو نفر می زد که جنون را به پیامبر نسبت می دادند (چنان که در شأن نزول آیه هست).
6- سوره ی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) (27) آیه 22.
7- روضه ی کافی 103:8، حدیث 76.
8- روضه ی کافی 245:8، حدیث 340؛ بحار الأنوار 269:30، حدیث 138.
9- تهذیب الأحکام 145:4، حدیث 405.
10- بحار الأنوار 281:30.
11- بحار الأنوار 282:30- 283.
12- بحار الأنوار 385:30.
13- همان.
14- بحار الأنوار 264:82.
15- تاریخ ابی الفداء 353:1؛ وفیات الأعیان 150:6؛ مرآة الجنان 137:2؛ الشعور بالعور ( صفدی ): 239؛ نیز برای آگاهی بر ادعاهای ابن اکثم، بنگرید به، الفصول المختاره: 158-162، مناظرة شیخ مفید با شیخی از اسماعیلیه.
16- المغنی 136:7؛ المبدع 87:7.
17- مسند احمد 1:1، حدیث 1568؛ مسند اَبی عوانه 344:2، حدیث 3368؛ نیز بنگرید به، صحیح مسلم 898:2.
- صحیح مسلم 896:2، حدیث 1222؛ سنن ابن ماجه 992:2، حدیث 2979؛ سنن نسائی 3:5، حدیث 2735. 15.
19- المخبر: 289، خالد بن عبدالله، زید بن ثابت، سلمة بن اکوع، عمران بن حُصَین، عبدالله بن عباس، افرادی از اصحاب پیامبرند که متعه را جایز می شمردند.
20- تاریخ بغداد 199:14؛ تاریخ دمشق 71:64؛ المنتظم 315:11؛ طبقات الحنابله 413:1.
21- فروع کافی 20:6، حدیث 12؛ وسائل الشیعه 393:21، حدیث 3؛ مرآة العقول 35:21، حدیث 12.
22- شرح نهج البلاغه 343:6 ( و جلد 13، ص 44 و جلد 19، ص 368 ).
23- سنن ابی داود 291:4، حدیث 4693؛ الأحادیث المختاره 179:1، حدیث 86.
24- مسند احمد 16:6، حدیث 23971؛ مجمع اوائد 16:5؛ الإستیعاب 73:2.
25- زاد المعاد 334:2 و 341. در این مأخذ آمده است که زشت ترین نام ها حرب » و مُرَّه » بود و بر همین قیاس است حنظلة » و حزن » و نام های شبیه آن دو.
26- فروع کافی 21:6، حدیث 17؛ وسائل الشیعه 399:21، حدیث 1. در روایت دیگری از امام باقر (علیه السّلام) روایت شده که بر منبر فرمود: بدترین نام ها، ضرار است و مُرَّه و حرب و ظالم ( الخصال: 250، حدیث 1؛ وسائل الشیعه 399:21، حدیث 5 ).
27- جَعر: مدفوعی است که در [ اطراف ] مقعد خشک می شود یا خشک از آن بیرون می آید.
28- فروع کافی 19:6، حدیث 11؛ مرآة العقول 35:21؛ تهذیب الأحکام 438:7، حدیث 14، وسائل الشیعه 397:21، حدیث 1.
29- رجال کشی 412:1، حدیث 302؛ وسائل الشیعه 399:21، حدیث 6.
30- شرح نهج البلاغه 28:9.

منبع مقاله:
شهرستانی، سیدعلی؛ (1390)، نام خلفا بر فرزندان امامان (علیهم السّلام) ( بن مایه ها، پیراهه ها )، ترجمه: سید هادی حسینی، قم: انتشارات دلیل ما، چاپ اول

aas

به گزارش شیعه نیوز»، به تازگی یک کمپانی مشروب فروشی در دوحه قطر تخفیف ویژه ای به مناسبت عید فطر مسلمانان برای مشتریان خود قائل شده است. در تبلیغات این محصول آمده است که با خرید دو شیشه مشروب یک شیشه دیگر به رایگان دریافت کنیداین اتفاق عجیب بازتاب زیادی در شبکه های اجتماعی داشته است

.


به گزارش شیعه نیوز»، نماز عید فطر سنت به جا مانده‌ از پیامبر اعظم(صلی الله علیه واله) بود که در دوران خلفای عباسی با شیوه‌ای متفاوت اقامه می‌شد. تا جایی که خلیفه با لباس‌های مطلا همراه با خدم و حشم خود به مصلی می‌رفت و نماز می‌خواند و با کبر و غرور باز می‌گشت. اما در سال 201 هجری و با پذیرش ولایتعهدی از سوی امام رضا(علیه السلام)، نماز عید فطر رنگ و بوی دیگری به خود گرفت و حضرت با خضوع و خشوع با پای برای رفتن به مصلای شهر اقدام کردند. شیخ مفید در کتاب الارشاد» می‌نویسد این شیوه‌ای بود که امام رضا(علیه السلام) از نیاکان خود یعنی رسول‌الله(صلی الله علیه واله) و امیرالمؤمنین علی‌بن ابی‌طالب(علیه السلام) آموخته بود و تنها با این شرط که مانند آنان نماز بگزارد، به خواسته مأمون پاسخ مثبت داد. 

مأمون نیز به فرماندهان، نگهبانان و مردم دستور داده بود صبح زود برای نماز به در خانه امام رضا(علیه السلام) بروند. ریان‌بن صلت در اینباره می‌گوید: مردم در راه‌ها و روی پشت‌بام‌ها نشسته بودند و ن و کودکان نیز جمع شده بودند. فرماندهان و لشکریان همگی سوار بر مرکب‌های خود درِ خانه امام منتظر بودند تا اینکه آفتاب طلوع کرد. آن‌گاه ابوالحسن(علیه السلام) غسل کرد و جامه‌اش را پوشید و عمامه‌ای سفیدرنگ و پنبه‌ای را بر سر بست که یک سرِ آن را روی سینه انداخته و طرف دیگرش را میان دو کتف خود انداخته بود و کمی هم عطر زده بود. سپس عصایی بر دست گرفت و به همراهان خود فرمود: شما هم کاری را انجام دهید که من کردم. آنان پیشاپیش امام حرکت کردند. 

امام در حالی که پاچه‌های شلوار را تا نصف ساق بالا زده بود و آستین را هم بالا زده بود، به راه افتاد. اندکی راه رفت، آن‌گاه رو به آسمان کرد و تکبیر گفت و صدای تکبیر اطرافیان نیز او را همراهی می‌کرد؛ اللهُ اکْبَرُ، اللهُ اکْبَرُ، اللهُ اکْبَرُ عَلى‏ ما هَدانا وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلى‏ ما اوْلانا». فرماندهان سپاه و سران قبایل نیز که انتظار دیدن چنین صحنه‌ای را نداشتند، از اسب‌های خود پیاده شدند و به شهادت تاریخ، بند چکمه‌های خود را با چاقو بریدند تا هر چه زودتر پیاده و با پای پشت حضرت حرکت کنند و تکبیر بگویند. 

حالا دیگر شهر مرو یکپارچه شور و غوغا بود و فریاد الله اکبر» دیوارها را به لرزه انداخته بود. فضل‌بن سهل ذوالریاستین خبر این ماجرا به مأمون داد و او را از شورش مردم علیه حکومت بیم داد و پیشنهاد کرد فرد دیگری به جای ابوالحسن(علیه السلام) نماز بخواند. مأمون پذیرفت و به امام پیغام داد بازگردد تا امام جماعت همیشگی این امر را به سرانجام برساند. تاریخ می‌نویسد: با بازگشت امام، مردم نیز پراکنده شدند و نماز منظمی خوانده نشد. 


منبع: فارس


انتهای پیام/ ز.ح



به گزارش شیعه نیوز»، آیت الله سبحانی به این پرسش که قیام حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) چگونه با این دو آیه استدلال می شود، پاسخ داده است:

قرآن كریم مى فرماید: 1. ( ونرید أن نمن على الذین استضعفوا فى الأرض ونجعلهم أئمّة ونجعلهم الوارثین ). [105] اراده ما بر این است كه بر ستمدیدگان نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم». مى گویند: این آیه چه ارتباطى به قیام حضرت مهدى دارد؟

پاسخ
پاسخ این است كه بررسى آیه با ملاحظه ماقبل و مابعد آن، این مسأله را قطعى مى سازد كه قرآن هرگز از یك برنامه موضعى و خصوصى، مربوط به بنى اسرائیل سخن نمى گوید، بلكه بیانگر یك قانون كلى براى همه اعصار و قرون و همه اقوام و جمعیت هاست و مى فرماید: ما اراده كرده ایم كه بر مستضعفان منت بگذاریم و آنان را وارثان حكومت روى زمین قرار دهیم. این بشارتى است براى همه انسان هاى آزاده و خواهان حكومت عدل و داد و برچیده شدن بساط ظلم و جور. شاهد این مطلب آیه دیگر است:

( ولقد كتبنا فى ابور من بعد الذكر انّ الأرض یرثها عبادى الصالحون ). [106]در "زبور"، پس از "تورات" نوشتیم كه زمین در آینده از آن بندگان صالح است».
یكى از این نمونه ها حكومت بنى اسرائیل و زوال حكومت فرعونیان بود.نمونه كاملترش حكومت پیامبر اسلام و یارانش بعد از ظهور اسلام بود كه سرانجام خدا به دست همین گروه دروازه قصرهاى كسرى ها و قیصرها را گشود، و آنان را از تخت قدرت به زیر آورد، و بینى مستكبران را به خاك مالید.

و نمونه گسترده تر، ظهور حكومت حق و عدالت در تمام كره زمین به وسیله مهدى ارواحنا له الفداء است. بنابراین، اگر با این آیه بر ظهور حضرت مهدى استدلال مى كنند در حقیقت نوعى استدلال با ضابطه كلى بر مصداق و مورد است.مفسران معتقدند كه آیات قرآن اگر در موردى نازل شد، اختصاص به آن مورد ندارد بلكه در طول زمان، براى خود مصداق پیدا مى كند.

و لذا از امیرمؤمنان(علیه السلام) روایت شده است كه در تفسیر آیه فرمود:هم آل محمد یبعث الله مهدیّهم بعد جهدهم فیعزّهم ویذلّ عدوهم». ( [107])این گروه آل محمد هستند. خداوند مهدى آنها را پس از زحمت و فشارى كه بر آنها وارد مى شود، برمى انگیزد و به آنها عزّت مى بخشد. دشمنانشان را ذلیل و خوار مى سازد».

در حدیثى از امام چهارم، چنین وارد شده است:والذى بعث محمداً بالحقّ بشیراً ونذیراً إنّ الأبرار منّا أهل البیت وشیعتهم بمنزلة موسى وشیعته، وإن عدوّنا وأشیاعهم بمنزلة فرعون وأشیاعه». ( [108])سوگند به كسى كه محمد را به حق بشارت دهنده و بیم دهنده قرار داد كه نیكان ما اهل بیت و پیروان ما، به منزله موسى و پیروان او هستند و دشمنان ما و پیروان آنها به منزله فرعون و پیروان اویند(سرانجام ما پیروز مى شویم و آنها نابود مى شوند و حكومت حق و عدالت، از آنِ ما خواهد بود».
***
2. آیه( بقیة الله خیر لكم إن كنتم مؤمنین وما أنا علیكم بحفیظ ) . [109]آنچه خدا براى شما بر جاى نهاده براى شما بهتر است اگر ایمان داشته باشید و من پاسدار شما و اجبار كننده شما نیستم».حضرت شعیب در این آیه گوشزد مى كند كه كم فروشى نكنند و در معاملات به مردم ظلم و ستم روا ندارند. سرانجام یادآور مى شود(بقیة الله» یعنى سود حلال و اندك كه برابر با شرع الهى است براى شما بهتر است).

و در آیه دیگر مى فرماید:( والباقیات الصالحات خیر عند ربّك ثواباً وخیر أملاً ). [110]چیزهاى خوب و ماندگار در نزد خدا از نظر پاداش و آرزو بهتر است».آیه یك ضابطه كلى را بیان مى كند كه یكى از مصادیق آن، همان است كه در مورد قوم شعیب آمده(سود اندك و معامله پاك) این ضابطه در طول تاریخ، مصادیقى دارد. انبیا و اولیا از مصادیق بقیة الله هستند و یكى از مصادیق آن حضرت مهدى(علیه السلام) است كه امام باقر(علیه السلام) در مورد او مى فرماید:

أوّل ما ینطق القائم (علیه السلام) حین یخرج هذه الآیة: ( بقیة الله خیر لكم إن كنتم مؤمنین ) ، ثم یقول: أنا بقیة الله وحجته وخلیفته علیكم فلا یسلم علیه مسلم إلاّ قال: السلام علیك یا بقیة الله فى أرضه»نخستین سخنى كه مهدى(علیه السلام) پس از قیام خود مى گوید این آیه است: ( بقیة الله خیر لكم إن كنتم مؤمنین )، سپس مى گوید: منم بقیة الله وحجت و خلیفه او در میان شما، سپس هیچ كس بر او سلام نمى كند، مگر این كه مى گوید: السلام علیك یا بقیة الله فى أرضه». ( [111])

درست است كه در آیه مورد بحث، منظور از بقیة الله» سود و سرمایه حلال و یا پاداش الهى است ولى هر موجود نافع كه از طرف خداوند براى بشر باقى مانده و مایه خیر و سعادت او گردد بقیة الله» حساب مى شود. تمام پیامبران الهى و پیشوایان بزرگ بقیة الله» هستند. تمام رهبران راستین كه پس از مبارزه با یك دشمن سرسخت براى یك قوم و ملت، باقى مى مانند از این نظر، بقیة الله هستند.

همچنین سربازان مبارزى كه پس از پیروزى از میدان جنگ، باز مى گردند، آنها نیز بقیة الله هستند. از آنجا كه مهدى موعود(عجل الله تعالى فرجه الشریف) آخرین پیشوا و بزرگترین رهبر انقلابى پس از قیام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است، یكى از روشن ترین مصادیق بقیة الله» مى باشد و از همه به این لقب شایسته تر است. به ویژه كه تنها باقى مانده پس از پیامبران و امامان است.


منابع

[105] . قصص/ 5.
[106] . انبیاء/ 105.
[107] . غیبت شیخ طوسى، به نقل از نورالثقلین، ج4، ص 11.
[108] . مجمع البیان، ذیل آیه مورد بحث.
[109] . هود/ 86.
[110] . كهف/ 46.
[111] . به نقل از تفسیر صافى، ذیل آیه فوق.



بازخوانی روز قدس در مکتب امام خمینی (ره)


آرمان فلسطین و رهایی قدس شریف از روزهایاولیه آغاز نهضت اسلامی، جزء مؤلفه‌های مهم انقلاب اسلامی به شمار می‌رفته است. به‌گونه‌ایکه امام راحل(ره) از آغازین روزهای حرکت الهی خویش مسئله خطر رژیم صهیونیستی راگوشزد نمود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز از اولین اقدامات انجام‌گرفته توسطانقلابیون، تعطیلی نمایندگی رژیم اشغالگر قدس و تحویل آن به نمایندگان ملت فلسطینبود.
یکی دیگر از اقدامات راهبردی امام خمینی(ره) در آن مقطع تعیین جمعه‌ی آخر ماهمبارک رمضان به‌عنوان روز جهانی قدس بود. در این نوشتار کوشیده خواهد شد تا ابعادگوناگون این روز مهم و اثرگذار در اندیشه و مکتب امام راحل عظیم‌الشأن بررسی گردد.

روز قدس، روز انجام‌وظیفه همه مسلمین

در اندیشه‌ی امام(ره) روز قدس، روزی است کههمه مسلمین در بزرگداشت آن وظیفه‌دارند و این انجام‌وظیفه مؤثر نیز هست. مسلمان‌هاامیدوارم که روز قدس را بزرگ بشمارند و در همه ممالک اسلامی در روز قدس در روزجمعه آخر ماه مبارک رمضان تظاهر کنند، مجالس داشته باشند، محافل داشته باشند، مسجدداشته باشند، در مساجد فریاد بزنند، وقتی یک میلیارد جمعیت فریاد کرد، اسرائیل نمی‌تواند،از همان فریادش می‌ترسد. اگر همه مسلمینی که در دنیا هستند الآن هستند که قریب یکمیلیارد هستند، اگر در روز قدس همه بیرون بیایند از خانه، فریاد بکنند مرگ برامریکا و مرگ بر اسرائیل و مرگ بر شوروی، همین قول مرگ بر شوروی، برای آن‌ها مرگمی‌آورد.»[1] ازاین‌رو می‌توان تأکید نمود در منظومه گفتمانی امام خمینی (ره)، روزقدس، تنها روزی نمادین نیست بلکه درصورتی‌که مسلمین در آن به وظیفه‌ی خود عملکنند، امید می‌رود تا برکات آن یعنی نابودی غده‌ی سرطانی صهیونیسم و رهایی قدسشریف نیز محقق گردد.
تکلیف ملت‌ها در آستانه روز قدس و آستانه سالروز شهادت بزرگ انسان تاریخ بشریت آناست که در اجتماعات و راهپیمایی‌های خود از دولت‌های خود به‌طورجدی بخواهند کهباقدرت نظامی و سلاح نفت در مقابل امریکا و اسرائیل به مقابله برخیزند و اگر گوشنکردند و اسرائیل جنایتکار را که تمام منطقه حتی حرمین شریفین را تهدید می‌کند وهم‌اکنون عمق خواسته‌های او واضح شده است را تأیید کردند با فشار و اعتصابات وتهدید، آنان را مجبور به عمل کنند؛ درحالی‌که اسلام و اماکن مقدسه آن مورد تهدیدبه قرارگرفته، هیچ فرد مسلمانی نمی‌تواند در مقابل آن بی‌تفاوت باشد و آنچهدر این موقع که اسرائیل گسترده به بلاد مسلمین نموده و مسلمانان بی‌گناه وبی‌پناه را به خاک و خون کشیده است دولت‌های منطقه انجام می‌دهند جز یک‌کلام بی‌محتواو سازشکارانه نیست.»[2]
با نگاهی به پیام‌ها و بیانات امام راحل (ره) می‌توان فهمید که آن عزیز سفرکرده درمنظومه فکری خویش چه جایگاه و نقشی برای این روز تأثیرگذار ترسیم نموده است:

الف) روز تعیین سرنوشت ملت فلسطین

امام خمینی (ره) در تاریخ 16/5/58 که مصادفبا ایام مبارک ماه رمضان گشته بود، در پیامی تاریخی آخرین جمعه‌ی ماه مبارک رمضانرا به‌عنوان روز جهانی قدس معرفی کرده و فرمودند: من در طی سالیان دراز، خطراسرائیل غاصب را گوشزد مسلمین نمودم که اکنون این روزها به حملات وحشیانه خود بهبرادران و خواهران فلسطینی شدت بخشیده است و به‌ویژه در جنوب لبنان به‌قصد نابودیمبارزان فلسطینی پیاپی خانه و کاشانه ایشان را بمباران می‌کند. من از عموممسلمانان جهان و دولت‌های اسلامی می‌خواهم که برای کوتاه کردن دست این غاصب وپشتیبانان آن به هم بپیوندند و جمیع مسلمانان جهان را دعوت می‌کنم آخرین جمعه ماهمبارک رمضان را که از ایام قدر است و می‌تواند تعیین‌کننده سرنوشت مردم فلسطین نیزباشد به‌عنوان روز قدس انتخاب و طی مراسمی همبستگی بین‌المللی مسلمانان را درحمایت از حقوق قانونی مردم مسلمان اعلام نمایند. از خداوند متعال پیروزی مسلمانانرا بر اهل کفر خواستارم.»[3]
تأکید امام در این پیام، بر ارتباط این روز با تعیین سرنوشت ملت فلسطین حائز نکاتعمیقی است. در اندیشه امام(ره) رهایی قدس شریف و حل مسئله فلسطین در گروی همراهی ووظیفه‌شناسی همه‌ی مسلمین است. این همراهی و هم‌افزایی در یک روز و درست زمانی کهگرایش‌های دینی و اعتقادی مسلمین به اوج خود می‌رسد اتفاق می‌افتد. از این منظر می‌توانگفت در اندیشه امام(ره) حل این مسئله نیازمند مشارکت و تشریک‌مساعی همه‌ی مسلمیناست.

ب) بیداری مسلمین و زمینه‌سازی رهایی قدسشریف

در نگاه امام روز قدس روزی است که مسلمین ازخواب غفلتی که استعمار و استکبار برای آنان رقم‌زده است بیدار شده و زمینه‌سازیبرای رهایی قدس شریف اتفاق می‌افتد. در نگاه امام (ره) این روز تنها یک روز نمادیننیست و شعارهای آن نیز جنبه تشریفاتی ندارد، بلکه در صورت وحدت همه مسلمین برکاتآن مشاهده خواهد شد: اگر در روز قدس تمام ملت‌ها قیام می‌کردند و فریاد می‌زدند،نمی‌توانست آن حکومت احمق جلوی فریادشان را بگیرد، یک جمعیّت کمی قیام می‌کنند.اگر در روز قدس تمام کشورهای اسلامی، ملت‌ها همه برخیزند و فریاد بزنند، نه برایقدس تنها، برای همه ممالک اسلامی، پیروز خواهند شد. مسلمین باید فریاد بزنند،گمان نکنند که فریاد و شعار فایده ندارند، نخیر شعار فایده دارد اما اگر همه فریادبزنند.»[4]
در مکتب امام رهایی قدس از مسیر بیداری مسلمین و سلاحِ متکی به ایمان عبور می‌کندو این درست در مقابل نگاه سازشکارانه‌ای است که مع‌الأسف هنوز در برخی سران مرتجععرب به چشم می‌خورد. روز قدس روزی است که به مسلمانان و مستضعفان آزاده‌ی جهان راهواقعی رهایی قدس را یادآوری می‌کند: هان، ای مسلمانان جهان و مستضعفان گیتی بپاخیزید و مقدرات خود را به دست‌گیرید. تا کی نشسته‌اید که مقدرات شما را واشنگتن یامسکو تعیین کنند؟ تا کی باید قدس شما در زیر چکمه تفاله‌های امریکا، اسرائیل غاصبپایکوب شود؟ تا کی سرزمین قدس، فلسطین، لبنان و مسلمانان مظلوم آن دیار در زیرسلطه جنایتکاران به سر برند و شما تماشاچی باشید و بعضی حکام خائن شما آتش بیارآنان باشند؟ تا کی قریب یک میلیارد مسلمان در جهان و قریب صد میلیون عرب باکشورهای وسیع و ذخایر بی‌پایان، شاهد چپاولگری‌های شرق و غرب و ستمگری‌ها و قتل‌عام‌هایغیرانسانی آنان و تفاله‌های آنان باشند؟ تا کی تحمل جنایات وحشتناک بر برادرانافغانستان و لبنان را نموده و به ندای آنان جواب نمی‌دهند؟ تا کی بجای مقابله بادشمنان اسلام برای نجات قدس، از اسلحه گرم و قدرت نظامی و الهی غفلت نموده وباکارهای ی و برخوردهای سازشکارانه با ابرقدرت‌ها وقت گذرانده و به اسرائیلمهلت جنایت‌های بی‌امان داده و شاهد قتل‌عام‌ها باید بود؟ آیا سران قوم نمی‌دانندو ندیده‌اند که مذاکرات ی با تمداران قدرتمند و جنایتکاران تاریخ، قدس وفلسطین و لبنان را نجات نخواهد داد و هرروز بر جنایات و ستمگری‌ها افزوده خواهدشد؟ باید برای آزادی قدس از مسلسل‌های متکی بر ایمان و قدرت اسلام استفاده شود وبازی‌های ی را که از آن بوی سازش‌کاری و راضی نگه‌داشتن ابرقدرت‌ها به مشام می‌رسدکنار گذاشت.
باید ملت‌های مسلمان، خصوصاً ملت فلسطین و لبنان، کسانی را که با مانورهای یوقت‌گذرانی می‌کنند تنبیه نموده و زیر بار بازی‌های ی که نتیجه‌ای جز زیان وضرر برای ملت مظلوم ندارند، نروند. تا کی اسطوره‌های دروغین شرق و غرب، مسلمانانقدرتمند را مسحور نموده و بوق‌های تبلیغاتی میان‌تهی، آنان را وحشت‌زده می‌نماید؟»[5]
الگوگیری ملت‌ها از ایران اسلامی، بیداری اسلامی در امت اسلام و به زیر کشیدنحکومت‌های دست‌نشانده سلطه گران را به دنبال خواهد داشت و این مقدمه‌ای است برایرهایی قدس شریف: امروز ایران به‌رغم بوق‌های خارج و دستگاه‌های تبلیغاتی آمریکا وصهیونیست و سیلی خورده‌های از انقلاب به‌سوی سازندگی نهایی پیش می‌رود و این درسعبرتی است برای کشورهای اسلامی و مستضعفان جهان که قدرت اسلامی خود را بیابند و ازعربده‌های شرق و غرب و وابستگان و تفاله‌های آنان نهراسند و با اعتقاد به خداوندتعالی و اتکال به قدرت اسلام و ایمان بپا خیزند و دست جنایتکاران را از کشورهایخود کوتاه نمایند و آزادی قدس شریف و فلسطین را سرلوحه برنامه خود قرار دهند و ننگسلطه صهیونیست، تفاله امریکا را از دامن خود بزدایند و روز قدس را زنده نگاه ‌دارند.امید است بازنده نگه‌داشتن این روز، بی‌تفاوتی‌ها زایل شود و غفلت‌ها مرتفع گردد وبا قیام ملت‌های شریف، بعضی از سران خائن را که به‌رغم مسلمانان و اسلام، دست دردست اسرائیل و چشم به‌فرمان امریکا برخلاف مصالح مسلمین به زندگانی ی ننگینخود و به زندگی جنایت‌بار خویش ادامه می‌دهند از صحنه خارج و در گورستان تاریخمدفون نمایند.»[6]

ج) روز استکبارستیزی

حضرت امام(ره) در بیانات دیگری، ابعاد دیگریاز آنچه که از این‌ روز مهم و اثرگذار در ذهن دارند را ارائه می‌دهند. در اندیشهامام این روز تنها به مسئله آرمان فلسطین ختم نمی‌گردد و بلکه روز فریاد کردنآرمان‌های اصیل انقلاب اسلامی در مقابل زورگویان و مستضعفان است. به تعبیر ایشانروز قدس، یک روز جهانی است، روزی نیست که فقط اختصاص به قدس داشته باشد، روزمقابله مستضعفین با مستکبرین است، روز مقابله ملت‌هایی است که در زیر فشار ظلمآمریکا و غیر آمریکا بودند، در مقابل ابرقدرت‌هاست، روزی است که باید مستضعفینمجهز بشوند در مقابل مستکبرین و دماغ مستکبرین را به خاک بمالند، روزی است که بینمنافقین و متعهدین امتیاز خواهد شد. متعهدین این روز را روز قدس می‌دانند و عمل می‌کنندبه آنچه باید بکنند و منافقین، آن‌هایی که با ابرقدرت‌ها در زیر پرده آشنایی دارندو با اسرائیل دوستی، در این روز بی‌تفاوت هستند یا ملت‌ها را نمی‌گذارند که تظاهرکنند. روز قدس، روزی است که باید سرنوشت ملت‌های مستضعف معلوم شود. باید ملت‌هایمستضعف اعلام وجود بکنند در مقابل مستکبرین، باید همان‌طور که ایران قیام کرد ودماغ مستکبرین را به خاک مالید و خواهد مالید، تمام ملت‌ها قیام کنند و این جرثومه‌هایفساد را به زباله‌دان‌ها بریزند. روز قدس، روزی است که . باید تمام مستضعفین رااز چنگال مستکبرین بیرون بیاوریم»[7]
در اندیشه‌ی امام راحل (ره) ماه رمضان ماه رهایی انسان از یوق بندگی نفس و شیاطینجن و انس است. ازاین‌رو پیگیری آزادی انسان از سلطه‌ی مستکبران نیز از برکات اینماه و آخرین جمعه‌ی آن است: روز قدس لازم است که در بین مسلمانان احیا شود و مبدأبیداری و هوشیاری آنان باشد و از غفلت‌هایی که در طول تاریخ، خصوصاً سده‌های اخیرشده است بیرون آیند تا آن روز هشیاری و بیداری از ده‌ها سال ابرقدرت‌ها و منافقانجهان والاتر باشد و مسلمانان جهان مقدرات خود را خود و به دست قدرت خود پی‌ریزی وپایه‌گذاری کنند. در شب قدر مسلمانان با شب‌زنده‌داری و مناجات خود از قید بندگیغیر خدای تعالی که شیاطین جن و انس‌اند رها شده و به عبودیت خداوند درمی‌آیند و درروز قدس که آخرین روزهای شهر الله اعظم» است، سزاوار است که همه مسلمانان جهان ازقید اسارت و بردگی شیاطین بزرگ و ابرقدرت‌ها رهاشده و به قدرت لایزال اللهبپیوندند و دست جنایتکاران تاریخ را از کشورهای مستضعفان قطع و رشته طمع آنان رابگسلانند.» [8]

د) روز احیای اسلام ناب

در مرتبه‌ای والاتر، روز قدس هدفی مقدس‌تر رادنبال می‌نماید و آن احیای اسلام ناب محمدی (ص) در مقابل اسلام آمریکایی و التقاطاست. این مهم از برجسته‌سازی غیریت‌سازی گفتمان اسلام ناب با گفتمان‌های التقاطی ووابسته انجام می‌پذیرد. امام (ره) در این باب می‌فرمایند: روز قدس، روز اسلاماست. روز قدس، روزی است که اسلام را باید احیاء کرد و احیاء بکنیم و قوانین اسلامدر ممالک اسلامی اجرا بشود. روز قدس، روزی است که باید به همه ابرقدرت‌ها هشداربدهیم که اسلام دیگر تحت سیطره شما به‌واسطه عمال خبیث شما، واقع نخواهد شد. روزقدس، روز حیات اسلام است، باید مسلمین به هوش بیایند، باید بفهمند قدرتی را کهمسلمین دارند، قدرت‌های مادی، قدرت‌های معنوی. مسلمین که یک میلیارد جمعیت هستند وپشتوانه خدایی دارند و اسلام پشتوانه آن‌هاست و ایمان پشتوانه آن‌هاست، از چه بایدبترسند؟.دولت‌های عالم بدانند که اسلام شکست بردار نیست، اسلام و تعالیم قرآن برهمه ممالک باید غلبه کند، دین باید دین الهی باشد، اسلام دین خداست و باید در همهاقطار، اسلام پیشروی کند. روز قدس، اعلام یک چنین مطلبی است، اعلام به این است کهمسلمین به‌پیش! برای پیشرفت در همه اقطار عالم.» [9]
تشکیل حکومت‌های اسلامی یگانه راه به نتیجه رساندن آرمان‌های مسلمین و به خاک مذلتکشاندن مستکبران است. ازاین‌رو یکی از پیام‌های ویژه‌ی روز جهانی قدس فریاد تشکیلحکومت اسلامی است: روز قدس، فقط روز فلسطین نیست، روز اسلام است، روز حکومتاسلامی است، روزی است که باید جمهوری اسلامی در سراسر کشورها، بیرق آن برافراشتهشود، روزی است که باید به ابرقدرت‌ها فهماند که دیگر آن‌ها نمی‌توانند در ممالکاسلامی پیشروی کنند. من روز قدس را روز اسلام و روز رسول اکرم (ص) می‌دانم و روزیاست که باید ما، تمام قوای خودمان را مجهز کنیم و مسلمین را از آن انزوایی که آن‌هارا کشانده بودند، خارج شوند و با تمام قدرت و قوت در مقابل اجانب بایستند و ما درمقابل اجانب، با تمام قوا ایستاده‌ایم و نخواهیم اجازه داد کسان دیگر در مملکت مادخالت کنند و مسلمین نباید اجازه بدهند که کسان دیگر در ممالکشان دخالت کنند. درروز قدس، ملت‌ها باید به حکومت‌هایی که خائن هستند، هشدار دهند.
روز قدس، روزی است که ما خواهیم فهمید چه اشخاصی و چه رژیم‌هایی با توطئه‌گرهایبین‌المللی موافقت دارند و با اسلام مخالفت. آن‌هایی که شرکت ندارند، مخالف بااسلام هستند و موافق با اسرائیل و آن‌هایی که شرکت کردند، متعهد هستند و موافق بااسلام و مخالف با دشمنان اسلام که در رأس آن‌ها آمریکا و اسرائیل است. روز امتیازحق از باطل است، روز جدائی حق و باطل است.»

ه) روز وحدت مستضعفین

یکی از آرمان‌های انقلاب اسلامی یکپارچگی ووحدت مستضعفین در مقابله با نظام سلطه مستکبران عالم است. یکی از آرزوهای امامراحل(ره) این بود که برای پیگیری این مهم ، حزب جهانی مستضعفین» تشکیل گردد کهمتشکل از همه مستضعفان آزاده جهان باشد نبرد با سلطه گران را رهبری نماید و مقدمه‌سازوراثت مستضعفان بر زمین گردد. روز قدس مقدمه‌ای برای این حرکت راهبردی است و زمینه‌سازیآن از جنبش‌های پراکنده ولی با هدف واحد مستضعفان جهان در حمایت از قدس و ملتفلسطین دنبال می‌گردد: روز قدس یک روز اسلامی است و یک بسیج عمومی اسلامی بود وامیدوارم که این امر، مقدمه باشد از برای یک حزب مستضعفین بر تمام دنیا و منامیدوارم که یک حزب به اسم حزب مستضعفین در تمام دنیا به وجود بیاید و همهمستضعفین با هم در این حزب شرکت کنند و مشکلاتی که سر راه مستضعفین است از میانبردارند و قیام در مقابل مستکبرین و چپاولگران شرق و غرب کنند و دیگر اجازه ندهندکه مستکبرین بر مستضعفین عالم ظلم کنند و ندای اسلام را و وعده‌ی اسلام را کهحکومت مستضعفین است متحقق کنند.
تاکنون مستضعفین متفرق بودند و با تفرقه، کاری انجام نمی‌گیرد. اکنون‌که نمونه‌ایاز پیوند مستضعفین در بلاد مسلمین تحقق پیدا کرد، این نمونه باید به یک سطح وسیع‌تریدر تمام قشرهای انسان‌های تاریخ تحقق پیدا کند به اسم حزب مستضعفین» که همان حزب‌الله»است و موافق اراده خدای تبارک‌وتعالی است که مستضعفین وارث ارض باید بشوند. ما ازجمیع مستضعفین عالم دعوت می‌کنیم که با هم در حزب مستضعفین وارد بشوند و مشکلاتخودشان را با دست جمع و اراده مصمم عمومی رفع کنند و هر مسئله‌ای که در هر جا و درهر ملتی پیش می‌آید، به‌وسیله حزب مستضعفین رفع بشود.»[10]

جمع‌بندی
به‌طور خلاصه می‌توان گفت در مکتب امام خمینی(ره) روز قدس تنها یک روز نمادین و یایک حرکت شعاری نیست و تحقق آرمان‌های انقلاب اسلامی منوط به برگزاری هرچه باشکوه‌ترو هدفمند آن است. در این مکتب کارکردهای ویژه‌ای برای این روز راهبردی پیش‌بینی‌شدهاست که مسیر تحقق اهداف اسلام ناب و انقلاب اسلامی را هموار می‌سازد و از آن جمله‌اند:
1- رهایی قدس شریف
2- بیداری اسلامی و احیای اسلام ناب محمدی (ص)
3- یکپارچگی و وحدت مسلمین
4- یکپارچگی و هم‌افزایی مستضعفان در مواجهه با نظام سلطه.(*)

پی‌نوشت‌ها:

[1]. صحیفه امام (ره)، ج 12، ص 276.
[2]. پیام امام (ره)، تاریخ 25/4/61، همان، ج 16، ص 228.
[3]. همان، ج 8، ص 229.
[4]. همان، ج 12، ص 283
[5]. پیام امام (ره)، تاریخ 10/5/60، همان، ج 15، ص 74-73.
[6]. همان
[7]. صحیفه امام (ره)، ج 8، ص 234-233.
[8]. پیام امام (ره9، تاریخ 10/5/60، همان، ج 15، ص 74-73.
[9]. همان
[10]. بیانات امام (ره)، تاریخ 27/5/58، صحیفه، ج 8، ص 250.

منبع مقاله : برهان

 


توصیه‌های رهبر انقلاب درباره استفاده از فرصت ماه رجب

توصیه‌های رهبر انقلاب درباره استفاده از فرصت ماه رجب

در ادامه گزیده بیانات رهبر انقلاب اسلامی درباره ماه رجب آورده شده است.

 

برای مشاهده متن کامل بیانات روی لینک های آخر هر پاراگراف کلیک نمایید .  

 

* اولین چیزی که باید در ماه رجب مورد توجه قرار گیرد
ایام ماه مبارک رجب است. اولین چیزى که در این ایام و بعد در ایام ماه مبارک شعبان، بالاخره در پله‌ى سوم و بالاتر در ماه مبارک رمضان باید مورد توجه یکایک ما قرار بگیرد - هر جا هستیم - اصلاح خود و زدودن غفلتها و ظلمتها از دل خود باید باشد؛ اصل این است. همه‌ى این ماجراها و کشمکشهائى که در زندگى بشر، در بعثت انبیاء، در مبارزات اجتماعى و ى و نظامى‌اى که پیغمبران الهى با دشمنان خدا داشتند - رنجها، محنتها، شادى‌ها، پیروزى‌ها، شکستها، همه و همه - مقدمه‌ى این است که انسان بتواند در هنگام عبور از این مرزى که ناگزیر باید از آن عبور کرد - یعنى مرز زندگى مادى و حیات اخروى و دائمى - شادمان باشد، خرسند باشد، حسرت‌زده نباشد؛ همه‌ى حرفها براى این است. اگر گفته‌اند اخلاق خوب داشته باشید، اگر گفته‌اند عمل به این مقررات داشته باشید، اگر گفته‌اند مبارزه کنید، اگر گفته‌اند عبادت کنید، همه براى این است که این ماده‌ى خامى را که به ما سپرده شده است، به کیفیت مطلوب و محصول بهینه برسانیم و از این دروازه خارج کنیم؛ براى این است که این صفحه‌ى سفیدى که به ما سپردند تا آن را با اعمال خود منقش کنیم، با نقش زیبائى، با نقش مطلوبى از آب در بیاوریم و روى دست بگیریم و برویم. همه چیز آنجاست، سرنوشت آنجاست؛ اینها مقدمه است. در این اردوگاهى که ما امروز در آن مشغول تمرین هستیم، براى اینکه تا یک جائى این تمرین به کار ما بیاید، باید سعیمان بر این باشد که در این اردوگاه از حداکثر فرصتها استفاده کنیم؛ نگذاریم غنیمتى از دست برود، سرمایه‌اى سوخت و سوز بشود و چیزى در مقابل آن عائد نشود.
اینى که فرمودند: انّ الانسان لفى خسر»، خسر یعنى همین؛ یعنى سرمایه‌سوز شدن، از دست رفتن سرمایه. همه‌ى ما هر لحظه در حال از دست دادن سرمایه هستیم. سرمایه چیست؟ عمر ماست. لحظه به لحظه من و شما داریم این سرمایه را از دست میدهیم. امروز ما نسبت به دیروز بخش دیگرى از سرمایه را باز از دست داده‌ایم. در این عمر چند ده ساله مثلاً، لحظه به لحظه در حال سوختنِ این شمع است؛ در حال نابود شدنِ این سرمایه است. خوب، در مقابل او چه به دست مى‌آوریم؟ این مهم است. الّا الّذین ءامنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر». اگر ایمان بود، عمل صالح بود - که بخشى از عمل صالح هم که مهمتر است، این است که تواصى به حق بود، تواصى به صبر بود - آن وقت این سرمایه رفته است، اما چیز بهترى جاى آن را خواهد گرفت. مثل اینکه شما پولتان را برمیدارید، میروید بازار؛ از بازار که مى‌آئید بیرون، این پول از دست رفته است و دیگر توى جیب شما نیست؛ مهم این است که در مقابلش چه با خودتان آوردید؛ از این بازار دست خالى برنگشته باشید.
بیانات در دیدار نمایندگان مجلس شوراى اسلامى۱۳۸۸/۰۴/۰۳

* ماه رجب، ماه استغفار است؛ این فرصت را مغتنم بشماریم
ماه رجب فرصت خوبى است؛ ماه دعاست، ماه توسل است، ماه توجه است، ماه استغفار است. دائم هم باید استغفار کنیم. هیچ کس هم خیال نکند که من از استغفار مستغنى‌ام. پیغمبر خدا میفرماید که: انّه لیغان على قلبى و انّى لأستغفر اللَّه فى کلّ یوم سبعین مرّة». بلاشک پیغمبر هم حداقل روزى هفتاد مرتبه استغفار میکرد. استغفار براى همه است؛ بخصوص ماها که در این تحرکات مادى، در این دنیاى مادى غرقیم و آلوده‌ایم. استغفار بخشى از این آلودگى را پاکیزه میکند و از بین میبرد. ماه استغفار است؛ ان‌شاءاللَّه فرصت را مغتنم بشماریم. حلول این ماه را به شما تبریک عرض میکنیم. ان‌شاءاللَّه که بر ما و شما این ماه مبارک باشد و از این ماه وقتى وارد ماه شعبان میشویم، بخشى از کار را به توفیق الهى انجام داده باشیم.
بیانات در دیدار نمایندگان مجلس شوراى اسلامى۱۳۸۸/۰۴/۰۳
 
* شستشوئى کن و آنگه به خرابات خرام
لازم میدانم برادران و خواهران عزیز را، مخصوصاً جوانها را توجه بدهم به اهمیت ماه رجب. از این مناسبتها و از این خصوصیاتِ مربوط به ایام و شهور نمیشود به‌آسانى صرفنظر کرد. بزرگان و اهل معنا و اهل  سلوک، ماه رجب را مقدمه‌ى ماه رمضان دانسته‌اند. ماه رجب، ماه شعبان، یک آمادگاهى است براى اینکه انسان در ماه مبارک رمضان - که ماه ضیافت الهى است - بتواند با آمادگى وارد شود. آمادگى به چیست؟ در درجه‌ى اول، آمادگى به توجه و حضور قلب است؛ خود را در محضر علم الهى دانستن، در محضر خدا دانستن سبحان من احصى کلّ شى‌ء علمه» همه‌ى حالات خود را، حرکات خود را، نیّات خود را، خطورات قلبى خود را در معرض و محضر علم الهى دانستن؛ در درجه‌ى اول، این مهم است؛ و اگر این حاصل شد، آن وقت توجه ما به کارهایمان، به حرفهایمان، به رفت‌وآمدهایمان، به سکوتمان، به گفتنمان، بیشتر خواهد شد؛ توجه میکنیم که چه میگوئیم، کجا میرویم، چه اقدامى میکنیم، علیه چه‌کسى حرف میزنیم، به نفع چه‌کسى حرف میزنیم. وقتى انسان خود را در محضر الهى دانست، بیشتر متوجه کارها و حرکات و رفتار خود میشود. عمده‌ى اشکالات ما به خاطر غفلتى است که از رفتار و اعمالِ خودمان میکنیم. وقتى انسان از حال غفلت خارج شود، توجه کند که دارد دیده میشود، محاسبه میشود انّا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون» همه‌ى حرکات او، کارهاى او در محضر پروردگار است، طبعاً مراعات میکند. با این حالت، با یک طهارتى، با یک نزاهت و پاکیزگى‌اى، انسان وارد ماه رمضان شود - شستشوئى کن و آنگه به خرابات خرام»؛ شستشوکرده وارد ماه رمضان شود - آن وقت در محضر ضیافت الهى حداکثر بهره را خواهد برد. ماه رجب را با این چشم نگاه کنید.
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم‌ ۱۳۹۲/۰۲/۲۵
 
* توجه به توحید و عظمت الهی
در دعاهاى ماه رجب که از ائمه (علیهم‌السّلام) مأثور است، انسان وقتى نگاه میکند، مى‌بیند بیشتر این دعاها ناظر به جهات توحیدى است؛ پرداختن به عظمت الهى، به صفات الهى، خود را در مقابل این عظمت مشاهده کردن، راه روشن را به سوى پروردگار شناختن، دانستن و به آن میل و رغبت پیدا کردن. یکى از خصوصیات دعاهاى ماه رجب این است: توجه دادن به توحید، توجه دادن به خدا، به اسماء و صفات الهى. این ماه را باید قدر دانست. اول این ماه، متبرک است به ولادت امام باقر (علیه‌السّلام)؛ آخر این ماه، متبرک است به بزرگترین حادثه‌ى تاریخ؛ یعنى بعثت پیغمبر.
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم‌ ۱۳۹۲/۰۲/۲۵
 
* از فرصت اعتکاف استفاده کنید
در نیمه‌ى این ماه ]ماه رجب[، جوانان ما سالهائى است که این سنت حسنه را در کشور  رائج کرده‌اند؛ سنت اعتکاف را، رفتن در مساجد را، روزه گرفتن را. واقعاً چقدر منظره‌ى زیبا و معطّرى است که جمع کثیرى از جوانهاى ما برخلاف سیره‌ى متعارف جوانهاى دنیا که غرق در شهوات و تمایلات نفسانى هستند، روزها و شبهائى را روزه بگیرند؛ بروند در یک مسجدى بنشینند، اعتکاف کنند؛ شب و روزشان را ذکر و فکر و شنیدن معارف الهى و شنیدن احکام و مذاکره‌ى علم حقیقى - که علم توحید است - قرار دهند؛ این خیلى چیز مهمى است. اینها از برکت انقلاب است. قبل از انقلاب، ما در این ایام نیمه‌ى ماه رجب ندیده بودیم یا خیلى بندرت میدیدیم که کسانى بروند اعتکاف کنند. غالباً همه‌ى ماها، همه‌ى مردم غافل بودیم از این روزنه‌ى رحمت الهى. بنده در مشهد که اصلاً ندیده بودم؛ در قم هم یک تعداد معدودى، یک چند نفر طلبه در مسجد امام میرفتند و ایام نیمه‌ى ماهرجب اعتکاف میکردند. امروز شما نگاه کنید؛ نه فقط مساجد جامع، نه فقط مساجد بزرگ، نه فقط در یک شهر و دو شهر، بلکه در همه‌ى کشور، در همه‌ى شهرها، در همه‌ى مساجد، جوانهاى ما، مردان ما، ن ما، دختران ما، پسران ما میروند صف میکشند، اسم مینویسند، براى اینکه به آنها فرصت داده شود که در این مسجد، در آن مسجد، سه روز روزه بگیرند و اعتکاف کنند؛ این خیلى براى یک ملت حائز ارزش است، این خیلى مهم است. اینها هست. این ماه رجب است؛ از این فرصتها استفاده کنید. جوانها ! شما بیشتر استفاده کنید. دلهاى پاک شما، جانهاى باصفا و نورانى شما آماده‌ى تلألؤات و تشعشعات رحمت الهى و توجهات الهى است؛ این را قدر بدانید.
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم‌ ۱۳۹۲/۰۲/۲۵
 
* دعاهای ماه رجب را با آگاهی از معنا بر دل و زبان جاری کنید
دل غافل در معرض هجوم شیطان قرار مى‌گیرد و وقتى شیطان بر دل و جان آدمى تسلّط پیدا کرد، شرّ و فساد در دنیا به‌وجود مى‌آید. راه علاج عمیق و حقیقى در برخورد با هرگونه شرّ و فسادى در عالم، ارتباط با خدا و مصونیت بخشیدن به دل و جان خود از نفوذ و چیرگى شیطان است. اگر شیطان بر دل‌هاى انسان‌هایى که منشأ آثار بزرگى در جوامع جهانى هستند، مسلّط نمى‌شد، دنیا روى آرامش به خود مى‌دید و انسان‌ها از امنیت و سلامت برخوردار بودند. همه‌ى بدبختی‌هاى بشر ناشى از دورى از خداست. لذا در اسلام فرصت‌هایى براى ارتباط ویژه با خداوند متعال معین شده است. یکى از این فرصت‌ها ماه رجب است. ماه رجب را قدر بدانید. همه‌ى دعاهایى که در این ماه وارد شده، درس است؛ صِرف لقلقه‌ى زبان نیست. این دعاها را با حضور قلب و با آگاهى از عمق معناى آن‌ها، بر دل و زبانتان جارى کنید. اگر انسان مسلمان- جوان و پیر، زن و مرد- در ماه رجب و سپس ماه شعبان، رابطه‌ى خود را با خداى متعال روان و نزدیک‌تر کند، با آمادگى به ماه رمضان مى‌رسد. آن‌گاه ماه رمضان ضیافت الهى مى‌شود. انسان باید آماده شود و سپس وارد ضیافت گردد.
شست‌وشویى کن و آنگه به خرابات خرام»
انسان باید این شست‌وشو را در ماه رجب و شعبان بکند تا بتواند در ماه رمضان بر سرِ سفره‌ى الهى وارد شود و از آن سفره متنعّم گردد و فیض ببرد.
دیدار با خانواده‌هاى شهداى نیروهاى مسلح ۱۳۸۰/۰۷/۰۴
 
* ماه رجب، ماه نماز
رجب، بیشتر ماه نماز است. شعبان، بیشتر ماه دعا و روزه است.در این سه ماه، آن‌چه مى‌توانید، براى ذخیره‌گیرى معنوى استفاده کنید؛ چون این متکى به روح جوانى است و براى شما ماندگار خواهد شد. همه‌ى چیزهاى جامعه این‌گونه است. هر چیزى که به جوانان متکى باشد، این در جامعه اولاً ماندگار است، ثانیاً همیشه باطراوت و تر و تازه است.
دیدار با وزیر، مدیران و کارکنان وزارت اطلاعات ۱۳۸۳/۰۷/۱۳
 
* بهار عبادت و تضرع و توسل الی الله
ماه رجب، بهار عبادت و تضرّع و توسل الى اللَّه است. این ایام عبادت را - این ماه رجب را، ماه شعبان را و بالاتر، ماه رمضان را - دست کم نباید گرفت.
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در سالروز میلاد حضرت على (ع) ۱۳۸۷/۰۴/۲۶
 
* فرصتی برای خودسازی در طول سال
خوب است از فرصت این ایام متبرک ماه رجب براى توجه به وم تلاش در هر مرحله‌اى که هستیم و به هر کارى که مشغولیم، استفاده کنیم. به‌طورى که از ادعیه‌ى ماه رجب به دست مى‌آید، بنده گمانم این است که این ماه، مقدمه‌اى براى ماه شعبان و بعد ماه رمضان است، این‌که این سه ماه، فرصتى براى خودسازى در طول سال و تأمین ذخیره و نیروى لازم براى حرکت عظیم زندگى و سرنوشت است. اللهم اهدنى هدى المهتدین، و ارزقنى اجتهاد المجتهدین.» چنان که در این ماه مى‌خوانیم، دعا کننده از خداى متعال به وسیله‌ى این دعاها درخواست مى‌کند که به او نور هدایت بتاباند؛ او را تلاش و اجتهاد و کوشش بیاموزد و توفیق آن را به او بدهد - و لا تجعل لى من الغافلین المبعدین» - و او را از غفلت برحذر دارد. یا در دعاى دیگر این ماه مى‌خوانیم: اللهم انى اسئلک صبر الشاکرین لک و عمل الخائفین منک و یقین العابدین لک» اینها بالهایى است که یک انسان با آنها مى‌تواند پرواز کند. صبر شکرگزاران، تلاش و عمل خائفان و یقین عبادتگران، ویژگیهایى است که هم در این ماه از خدا آنها را مى‌طلبیم و درخواست مى‌کنیم و هم از این ادعیه درس مى‌گیریم که در این ماه باید اینها را در خودمان فراهم کنیم.
بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایى‌۱۳۷۱/۱۰/۲۳
 
* محکم کردن دلهای محتاج به لطف و فضل الهی
دهه‌ى سوم ماه رجب را پشت سر مى‌گذاریم و این روزها، روزهاى پایانى ماه رجب است. ماه رجب، ماه مبارکى است؛ ماه توسل و تذکر و توجه و تضرع و استغاثه و محکم کردن پیوند دلهاى محتاج و نیازمند ما به ذیل لطف و فضل الهى است. این روزها را قدر بدانید. هر یک روز ماه رجب، یک نعمت خداست. در هر ساعتى از این ساعات، یک انسان اگر هوشمند و زرنگ و آگاه باشد، مى‌تواند چیزى را به دست بیاورد که در مقابل آن، همه‌ى نعمتهاى دنیا پوچ است؛ یعنى مى‌تواند رضا و لطف و عنایت و توجه الهى را به دست آورد. بعد از ماه رجب، ماه شعبان و بعد ماه رمضان است. برادران و خواهران مسلمان! اى صاحبان دلهاى بیدار و مخصوصاً اى جوانان! این سه ماه را قدر بدانید. در این سه ماه، فرصت براى وصل کردن و منور نمودن دلها به لطف و نور پروردگار، بیش از همیشه است.
خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران ۱۳۶۹/۱۱/۱۹

* استفاده از خصوصیات ماه رجب
ایام، مصادف است با ماه مبارک رجب؛ ماه دعا، ماه توسل، ماه تضرع، ماه آماده شدن دلها ان‌شاءاللَّه براى ورود به ساحت رمضان. اینکه در این ماه این دعاها توصیه شده است، این اعمال توصیه شده است، این استغفار توصیه شده است، بى‌جهت نیست. دعا همیشه خوب است، هر دعائى را همیشه میشود خواند؛ اما این دعا را براى روزهاى ماه رجب، یا براى ایام خاصى از ماه رجب به ما توصیه کرده‌اند؛ پیداست خصوصیتى در این ماه هست، خصوصیتى در این ایام هست؛ از این خصوصیات باید استفاده کرد. ان‌شاءاللَّه به خداى متعال متوسل بود، متضرع بود، کمک خواست، تکیه کرد، اعتماد کرد؛ خداوند متعال هم ان‌شاءاللَّه کمک خواهد کرد.
بیانات در دیدار رئیس و مسئولان قوه‌ى قضائیه‌۱۳۸۹/۰۴/۰۷
 
* آمادگی برای ورود بر سفره ضیافت الهی
عزیزان من! رابطه خودتان را با خدا، هرچه مى‌توانید مستحکم‌تر کنید؛ بخصوص در این ماههاى مبارک - ماه رجب و ماه شعبان - که ماههاى دعا، استغاثه، رابطه گرفتن با خدا، و راز و نیاز کردن با معشوق حقیقى هر انسان است. در این ماهها، خود را براى ورود بر سرِ سفره ضیافت الهى - در ماه رمضان - آماده کنید.
بیانات در دیدار جمعی از بسیجیان ۱۳۷۶/۰۹/۰۵

* فرصتی برای ذخیره گیری معنوی
حال هم از این فرصت استفاده کنیم. این ماه، ماه رجب است. در آینده‌ى نزدیکى، ماه شعبان و ماه رمضان فرا مى‌رسد. در این سه ماه، آنچه مى‌توانید، براى ذخیره‌گیرى معنوى استفاده کنید؛ چون این متّکى به روح جوانى است و براى شما ماندگار خواهد شد.

آخرین جستجو ها

جادوی بصیرت مدرسه آشپزی ایران شف I.C.A پیوند محبت کانال ایتا تلگرام اینستاگرام سروش ساعت مچی ارزان دخترانه زنانه لاکچری 2020 خدایا به امید تو هیئت قمرالعشیره 17 keinavoltu آکواریوم آبی تر از دریاها Hae Jinspired